رضا س در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
جناب مسیح بیت آخر عجیب نیست. عراق در اون زمان به نواحی مرکزی ایران مثل اصفهان و اراک گفته میشد و بعضی معتقدن که اراک اسم فارسی شدهی عراقه. چیزی که ما الان به نام عراق میشناسیم مربوط به صد سال اخیره. همونطور که چند کامنت بالاتر گفتم به نظر میرسه این بیت طعنهای به امیرمبارزالدین باشه.
یزدانی فسا در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:
سلام علیکم
تصحیح استاد بزرگوارم جناب عباسی بجز یک مورد صحیح است
آن مورد که صحیح نمینماید:
وصفت کل ملیح کما یحب و یرضی =این دو فل یحب و یرضی باید بصورت مجهول خوانده شوند چون اگر بمعنی توجه شود مجهول معنا میدهند : هر ملیحی را آنگونه که به حب اوفتد و مورد پسند واقع شود وصف کردم.
سیروس شیرزادی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:
این سعر را استاد سبلانی برای آموزس آواز ماهور به هنرجویان استفاده می کند
سیروس شیرزادی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:
از دید بنده مصرع نخست اینگونه درست تر است:
به خدا اگر بمیرم که دست از تو بر بگیرم
اینگونه خطاب کردن با "اگر" بجای "مگر" هنوز در برجی زبانهای ایرانی (همانند زبان کردی) کاربرد دارد
اکر "که" نبود آنگاه برنگیرم درست بود
تارا در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۸۲:
با سلام. از بزرگواران استدعا دارم اگر کسی اطلاع دارد که آیا این رباعی درباره شخصیت خاصی سروده شده است یا خیر، لطفا اعلام نظر بفرمائید.
حامد در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:
درود
گمان می برم منظور شوخ لکه ای قرمز باشد که بر بیاض (سپیدی) گردن روشن او وجود دارد و شاعر آن را چوب خوش بوی صندل پیرامن(پیرامون) او و شفقی که بجا مانده در صبح تشبیه می کند و در مصرع آخر کنایه می زند که خون مردم شاید باشد.
مطمئن نیستم اگر کسی معنی را دریافت به اشتراک بگذارد. سپاس
سلما در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - یک صفحه از تاریخ:
زود بنزین بریز و گاز بساز
که شبی تیره است و راه دراز
(ملک الشعراء بهار)
محمدتقی صبوری کاشانی در مشهد متولد شد. سال ها به شعر و ادب و نیز سیاست و وکالت در مجلس شورا پرداخت. از وی کتاب هایی در دانش سیاست(مانند تاریخ احزاب سیاسی) و وادی شعر و ادب(مانند سبک شناسی شعر فارسی) بر جای مانده است. او در سال 1330ش درگذشت و در قبرستان ظهیرالدوله در شمیران تهران دفن گردید. وی از شعرای طرفدار سبک کلاسیک شعر فارسی است ولی از آوردن کلمات جدید در اشعارش دریغی ندارد از جمله بنزین.
مثل این شعر(با تصرف اندک)
جرم خورشید چو از حوت به برج بره شد
مجلس یازدهم! ملعبه و مسخره شد
هیئت دولت از بام نشستی تا شام
خون دل، شام شب و رنج و الم شبچره شد
مشورتها به میان آمد با خیل خواص
وی بسا کس که خیانتگر این مشوره شد
صاحب دولت و اعوان به خواب اند همه
همچو فوریت مجلس که درون حنجره شد
کشور ایران یکباره بجنبید چو دید
سر این ملک گرفتار بلای خوره شد
ای بسا دل که ز جور سفها خون گردید
نفت و بنزین سبب سرعت این مسئله شد
ه طالبی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
درود،
از خلاف امد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از ان زلف پریشان کردم
بسیاری از بزرگان، علم و هنر ایران بزرگ، پیش از زمانه خودشان می اندیشیدند، به ویژه حافظ و مولوی بلخی. و اگر از اصطلاح پست مدن برای شعر آنها استفاده کنیم گزافه گویی نیست.
در اینجا حافظ به مطلبی که این روزها بسیار در علوم و مهندسی هوش مصنوعی و علوم شناختی مطرح است پرداخته است. انسان هوشمند همواره از میان داده هایی که به او می رسد، خودآگاه یا ناخودآگاه، به دنبال الگو، مدل و قانون است تا پدیده های مشابه یا به گمان او مشابه را تجزیه و یا حتی ترکیب نماید و پیش بینی امور نماید. یافتن الگو و قانون همان عادت است که حافظ اشاره کرده. دلیل تمایل انسان به یافتن الگو، راحت شدن برخورد او با مسایل به ویژه مسایل و مشکلات تازه و جدید است. اما، اما این الگو سازی در بسیاری از موارد ناکافی، ناقص، محدود به شرایط خاص و بر اساس قیاس است (نه بر اساس استقرا یا استنتاج) پس نمی تواند قانون حساب شود. با گفته دیگر این الگوها به چاه های فکری ( معادل علمی کمینه های محلی) تبدیل می شوند که انسان ها را از رسیدن به هدف باز می دارند. لذا حافظ می خواهد بگویید بسیاری از الگوهای ذهنی انسان ها نادرست یا ناکافی است و باید از آن ها گذشت و ساختارهای کهنه را شکست. به ویژه در مباحث مربوط به خدا شناسی.
عبدالکریم در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۰:
انچه مشهور است در مصرع دوم : محتاج به بیگانه و خویشان نشوم.... صاحب نظران بفرمایند کدام صحیح است؟ به نظر می رسد محتاج به بیگانه و خویشان نشوم زیبا تر است ...
عبدالکریم در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۹۱:
در جایی دیدم که بیت اول را اینگونه نوشته اند: راه تو به هر نمط که پویند خوش است ... صاحب نظران لطفا پاسخ دهند...
محبوبه در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ساقینامه:
فوق العاده بود… خارج از تصور من بود این شعر…
مجتبی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر:
ممنون از آقای فرهاد و ادمین گنجور
سلما در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۰:
وگر از آب و از نان دور ماندی
چو نان شو قوت جانها و چنان شو
اعتراضات بنزینی مردم گرفتار و مفلوک
و گوش ناشنوای مسئولین مرفه و بی درد.
آبان 1398
.. در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۰:
پاش بر خاک است، سر بر آسمان
رهرو عاشق، مثال نردبان
جمله اجزایش نشان، خود بینشان!
سوی حق ره مینماید بیزبان..
ن.ت
مهدی صادقی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » مخمّسات:
در مصرع چهارم هر بخش پنج صفت آورده بجز بخش چهارم که چهار صفت ذکر کرده است
چشم و لب و رخساره و ابروی تو بی رنج
به نظرم این نقصی در شعر است
Behrouz در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:
هو اعلم بالصواب همان الله اعلم بالصواب است در مصرع آخر
Behrouz در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:
هو اعلم بالصواب همان الله اعلم بالصواب است در مصرع آخر
سید علی انجو در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:
با سلام مجدد
اضافه باید بکنم که آنگونه که جناب آقا/ یا/ سرکار خانم مصور به درستی نوشته اند؛ اوزان دو بیت بالای حکایت اولی فعلاتُ فاعلاتن و دومی فعلاتن است که با توجه به این نکته مصرع دوم بیت فعلاتن نیز به اشتباه درج شده است.
لذا به نظر می رسد
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میزنم آسوده و عمری به سر آرَم
صحیح تر است
و قطعاً در شعری که دارای وزن فعلاتن که محبوب سعدی است و در غزل هایش از این وزن زیاد هم استفاده کرده است؛ نمی توان پذیرفت که غلط وزنی داشته باشد و آن اشکال وزنی از سعدی باشد.
یکبار دیگر بخوانید؛ نفسی می زنم آسوده و عمری (تا اینجا از نظر وزنی مطابق یک مصرع ناتمام فعلاتن فعلاتن فعلاتن (سه تا فعلاتن از چهار تا) است
نفسی می
فعلاتن
زنم آسو
فعلاتن
ده و عمری
فعلاتن
اما می گذارم فعلاتن نیست در حالیکه به سر آرم فعلاتن است.
ارادتمند
سید علی انجو در ۵ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:
با سلام و احترام
من در کلیات سعدی نسخه ی تصحیح شده ی آقای محمد علی فروغی، ذکاء الملک، دیده ام که شیوه ی نوشتار بیت "نه به استر بر سوارم ... الی آخر" در اینجا اشتباه نوشته شده است و آنچه من در آنجا دیده ام مطابق فرمایش جناب آقای حسین منصوری پور است.
یعنی "نه براشتری سوارم نه چوخر،به زیر بارم // نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم” و همانطور که جناب آقای مهرداد ارغوانی در ابتدای کلام فرموده اند بعید است سعدی اشتباه فاحش وزنی داشته باشد و آن بیت وزنش فعلاتُ فاعلاتن است. اگرچه ایشان در بیت بعد خودشان در آثار و همچنین وزن سعدی دست برده اند و آورده اند : "نه خدای رعیتم من ..." که هم وزن غلطی دارد، هم من واژه ای است برای پر کردن وزن و اطناب ممل است و همانطور که عرض کردم در نسخه ی در اختیار من "نه خداوند رعیت" درج شده است. ضمناً واژه ی خواهشاً به دلیل آنکه واژه ی خواهش فارسی و تنوین مخصوص واژه های عربی است، ایراد دارد.
در نسخه ای که عرض کردم همانگونه که بانوی محترم "نفیسه" فرموده اند "بماند" درج شده است و توضیح ایشان قانع کننده است. گرچه تذکر جناب آقای علی مهدی پور قابل تامل است و باید ببینیم در عصر سعدی جان به مقصد بردن با همین معنای امروز فهمیده می شده است؟ یا آنکه به اصطلاح واژه و عبارت در طول زمان منقول شده است و آنچه اکنون ما از جان به مقصد بردن می فهمیم آیا همان است که در عصر سعدی فهمیده می شده یا در گذر زمان تغییر کرده است؟
در پایان نسخه ای که عرض کردم این بیت را این طور آورده که:
"شخصی همه شب بر سر بیمار گریست // چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست"
با احترام و سپاس از گنجور عزیز برای فراهم آوری امکان ادبیات آموزی ما در این صفحات
عین. ح در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۸: