یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
چونک دریا دست ندهد پای نِه در جوی آب
آن حریفان چو جان و باقیان جاودان
در لطافت همچو آب و در سخاوت چون سحاب
همرهانِ آبِ حیوان خضریانِ آسمان
زندگی هر عمارت گنجهای هر خراب
آب یار نور آمد این لطیف و آن ظریف
هر دو غمازند لیکن نی ز کین بل ز احتساب
آب اندر طشت و یا جو چون ز کف جنبان شود
نور بر دیوار هم آغاز گیرد اضطراب
عرق جنسیت برادر جون قیامت میکند
خود تو بنگر من خموشم وهو اعلم بالصواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی کنکاش در مسائلی مانند عشق و دوستی است. شاعر میگوید اگر به وصال محبوب نرسد، باید از نوشیدنیهای خوش طعم و باصفا بهرهمند شود، چراکه دریا نمیتواند با پای در جوی آب ارتباط برقرار کند. حریفان که به لطافت آب و سخاوت ابرها شبیهند، در زندگی و جهان اهمیت دارند، زیرا حیات هر بنا و خرابی به وجود آنها وابسته است. این آب و نور هر دو نمایانگر زیبایی و لطافت هستند، اما در عین حال چیزی از کینه و دشمنی در میان نیست و تنها نیاز به محاسبه و احتساب دارند. شاعر در نهایت به سکوت و دروننگری اشاره میکند و این که تنها خداوند از حقیقت آگاه است.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به محبوب باید یا با دوست وصال داشته باشی، یا مانند حریفان از شراب لذت ببری؛ چون دریا به کسی دستی نمیدهد، پس نباید در جوی آب نشستی.
هوش مصنوعی: دوستداران مانند جان و دیگران همیشه در لطافت شبیه به آب و در generosity مانند ابرها هستند.
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان مانند آب که برای موجودات زنده ضروری است، باعث حیات همیشگی و آبادانی در آسمان و زمین میشوند و هر بنای مستحکم را با ثروت و ثروتمندی پر میکنند، در حالی که ویرانهها نیز میتوانند به گنجینههای ارزشمند تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: آب و نور هر دو به لطافت و ظرافت خود شهرهاند، اما هر دو در غم به سر میبرند. این غم نه از دشمنی بلکه به خاطر حساب و کتابی که وجود دارد، نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی آب در ظرفی شروع به جنبیدن میکند، نور بر دیوار هم به حرکت درمیآید و حالت ناامنی و بیقراری ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: برادر، غم جانکاهی که بر سر تو آمده، در روز قیامت صدا خواهد کرد. خودت خوب نگاه کن که من ساکت هستم و خداوند از همه چیز آگاهتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.