برگ بی برگی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازدساقی در اینجا یعنی خداوند و یا عارفی که با او به وحدت و یگانگی رسیده باشد، از این دست یعنی گیرا و از جنسِ خوب و خالص، پس حافظ میفرماید اگر حضرتِ دوست از این نوع باده و می که شرحِ آن را خود داده است که نه دردِ سر می آورد و نه خماری، را در جام ریخته و به عاشقان ارائه کند، آنان بواسطۀ این شرابِ ناب به مراتبِ عالیِ معرفتی رسیده، و در شُربِ مُدام خواهند بود، شُربِ مدام یعنی جریانِ آبِ زندگی در آنان پیوسته جاری میباشد و مستی از آن عارفان گسسته نمیگردد ضمن اینکه همگان واقفیم به معنای مُدام که در زبانِ عرب همان شراب است.
ور چنین زیر خمِ زلف نهد دانهٔ خال
ای بسا مرغِ خرد را که به دام اندازد
زلفِ یعنی دنیایِ کثرت و ماده که از کوچکترین ذره ها تا کهکشانها و نمادهایِ حیات و زیبایی هایِ این جهان را شامل می شود، دانهٔ خال یعنی جوهر و ذاتِ هر چیزی که قائم است به ذاتِ اصلی و زوال ناپذیر خداوند، پسحافظ ادامه میدهد اگر انسان بتواند با چشمِ جان بینِ خود تشخیص دهد که خداوند یا زندگی اینچنین ذات و جوهرِ خود را زیرِ خمِ زلف و زیبایی هایِ این جهان قرار داده است، چه بسیار مرغانِ خردی که به چنین چشمی بینا شده باشند، در دام افتاده، صیدِ حضرتِ دوست خواهند شد، به همین دلیل عارفان در هرچه نظر کنند آن را جلوه ای از ذاتِ الهی می بینند و به همین جهت است که شکلِ ظاهری یا صنوبریِ آن شخص یا شیء را در دل قرار نداده و از آن طلبِ شادی و سعادتمندی نمی کنند.ای خوشـــا دولتِ آن مست که در پای حریف
ســـــــــــر و دســــــتار نداند که کدام اندازدحافظ میفرماید اگر انسانِ عاشق با چنین چشمی جهانِ مادی و زلف را بنگرد، مست شده و از مواهبِ جهانِ مادی نیز بهرمند شده و به دولت یا سعادتمندی دست می یابد، ای خوشا یعنی خوش به حال آن کسی که از می زندگی بخش حضرتش سرمست شده و سر از پا نمیشناسد که دستار را در پایِ حریف اندازد و یا سر را بدهد، یعنی که باید سر و دستار را با هم بدهد، دستار نمادی از هم هویت شدگی ها نسبت به چیزهای این جهانی از قبیلِ اعتبار و دانشِ کتابی و سر نشانه ای از درد ها و فکرها از قبیل خشم ، حسادت ، خود بزرگ بینی ، تحقیر دیگران ، بدگویی ، دروغ ، قضاوت و غیبت، کینه و هیجاناتِ دیگر که همگی از جنس درد هستند را در پای حضرتش قربانی کند تا کاملاً به او زنده شود .حریف یعنی هم پیاله یا عارف و پیرِ راهنما، یا انسانی که به عشق زنده شده باشد.
زاهـــــــــــدِ خام که انکــــــــــار می و جام کند
پختـــــه گردد چو نظـــــــــــــر بر می خام اندازد
زاهدِ خام یعنی انسانی که صرفاً از سر فکر و ذهن عبادت خدا را بجا میآورد و خام اندیشانه خدای ساخته ذهن و تصورات خود را می پرستد که اگر نگاه و جهان بینی خود را به زندگی تغییر دهد و به می معنویت زندگی بخش بیندیشد و ظرفیتِ جامِ دلِ خود را باز و وسعت بخشد او نیز به یکباره متحول و پخته خواهد شد و تغییر بزرگی را احساس میکند و این تغییر زنده شدن به خداست که گاهی با هفتاد سال عبادت در حالی که سر و دستار را حفظ می کند امکان پذیر نمی باشد . بنظر می رسد حافظ علاوه بر اینکه معتقد است برای زاهد هم امکانِ پخته شدن بوسیلهٔ مِیِ عشق را دارد، میفرماید اگر زاهد خامی کرده و بوسیله عبادات ظاهری در حالی که خشم و کینه و حسادت خود را حفظ کرده و غیرِ هم کیشانِ خود را دشمنانی می بیند که قصد گرفتن و کم کردن دلبستگی های مادی او را دارند و برای آنان دعای مرگ و نابودی کند، راه به جایی نخواهد برد،
روز در کسب هنر کوش، که می خوردنِ روز
دل چون آینـــــه در زنگ ظــــــــــــلام اندازد
حافظ میفرماید ای انسان روز را به کسب مهارت (هنر) طی کن و با کار و کوشش از این جهان و مادیات آن در راستای رفاه و آرامشِ خود و خانواده ات بهرمند شو اما از دستاوردهای کوششِ روزانه ات می طلب نکن چرا که می های این جهان نه تنها شادی و آرامش خیال به انسان نمی دهند بلکه دل انسان که در آغاز جوانی زلال و عاری از زنگار میباشد را کدر و تیره میسازد. می های این جهان فقط می انگوری نیست و شامل می ثروت از قبیلِ خانه و اتومبیل و املاک و نظیرِ آن، میِ شهرت، میِ مقام و اعتبار، میِ زیباییِ چهره و قدرتِ جوانی و ....هم میباشد که انسان هویت خود را از آنها گرفته، خود را با آنها توصیف میکند و از آنها طلب سرمستی و شادی میکند اما هرگز با قرار دادن چیزها در مرکز و دلِ بسته خود به آن دولت و نیکبختی نخواهد رسید. حافظ همهٔ انچنین مِی ها را مِیِ روز نامیده است.
آن زمان وقت میِ صبح فروغ است که شب
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
میفرماید ای انسان زمان میِ صبحگاهی یا میِ پرتو افشانِ معرفت وقتی است که تاریکی و جهل مانعی برای رسیدن نورخرد به تو باشد و آنگاه است که باید از حضرت دوست آن می را طلب کنی تا به نور خرد و معرفت روشن شده، آبِ زندگانی بر تو جاری شود. خرگاه در اینجا به معنی سراپرده و خیمه افق که در مشرق است و جایگاه خورشید یا خداوند که با پرتو افشانیِ خود پرده شامِ جهل و ظلمت را می اندازد(میدرد) تا نورِ حضرتش بر جانهای مشتاقان بتابد .
باده با محتسبِ شهر ننوشی زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد
بسیار زیبا میفرماید مراقب باش با خویشتنِ حسابگر یا عقلِ جزوی و نگه داشتن منِ ذهنیت این باده و می را که از حضرتش طلب کرده ای نیاشامی چرا که او باده را مینوشد و جام را میشکند یعنی که می را تلف کرده و اجازه زنده شدن به او و جاری شدن آب زندگانی در تو به عنوان خویشِ اصلی و خدایی ات را نخواهد داد و با سنگ زدن به جام آن را شکسته، امکانِ دسترسی دوباره به شرابِ عشق را از تو گرفته و موجباتِ توبه ات از مِی را فراهم می کندحافظا سر ز کُلهِ گوشهٔ خورشید بر آر
بختت ار قرعه بدان ماهِ تمام اندازد
گوشهٔ خورشید یعنی پرتوی از انوارِ الهی و حافظ میفرماید ذاتِ انسان از جنس و پرتوی ست از نورِ آن یگانه خورشیدِ عالم اما کلاهی بنامِ خویشتنِ توهمی و ذهنی مانعِی ست برای این پرتو افشانیِ انسان، اما اگر بخت و سعادتمندی و لطفِ الهی یارِ باشد و خداوند قرعه را به نامِ انسانی بزند که خود را از کلاه و خویشتنِ کاذیش رهانیده و ماهش تمام شده باشد، آنگاه او نیز همچون حافظ و مولانا سر برآورده با پرتوِ نوری که ادامه خداوند است جهان را روشن نموده و انسانهای بسیاری را از جهل و تاریکی بیرون می آورد.
علی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
ترجمه عربی این شعر هم بسیار زیباست:
کَانَ هَذَا الْکُوْزَ مِثْلِی عَاشِقاً ... وَالِهاً فِی صِدْغِ ظَبْیٍ أَغْیَدِ
وَأَرَی عُرْوَتَهُ کَانَتْ یَداً ... طَوَّقَتْ جِیدَ حَبِیبٍ أَجْیَدِ
توصیه می کنم هم خوانی علیرضا قربانی و درصاف حمدانی خواننده تونسی رو بشنوید با روح آدم بازی می کنه
فرشید علی پور در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸:
این غزل در وصف چه کسی است؟
بی نام در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:
شرح و تفسیر بیت 1234
بوالبشر کو علم الاسمابگ است / صد هزاران علمش ، اندر هر رگ است
حضرت آدم ابوالبشر که به واسطه علم بر حقایق اشیاء سالار موجودات شده بود . در هر رگ او صدها هزار علم و معرفت نهفته است .
شرح و تفسیر بیت 1235
اسم هر چیزی ، چنان کان چیز هست / تا به پایان ، جان او را داد دست
اسم هر چیزی آنگونه که حقیقت دارد تا پایان کار به ضمیر و جان او تعلیم داده شد . [ حکیم سبزواری گوید : باید دانست که تعلیم اسماء نه همین الفاظ بود بلکه اگر منظور از این اسماء ، اسماءالله باشد . مراد مظهریت آدم است از برای کل اسماء که هیچ نوع از مخلوقات ، مظهریت کل را ندارد به جز آدم . چه ملائکه اگر چه مقربین باشند . مظهر سبوح و قدوس و سلام و مانند اینها هستند و حیوانات مظاهر سمیع و بصیر و حی و قدیر و مانند اینها . آدم هیکل توحید و مظهر جامع اسماءالله است . آینه سر تا به پاست . اصول اسماء و فروع اسماء را حکایت می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1236
هر لقب کو داد ، آن مبدل نشد / آنکه چستش خواند ، او کاهل نشد
خداوند از روز ازل به هر موجودی که لقبی داد . آن لقب تا ابد عوض نخواهد شد مثلا اگر خداوند از روز ازل نام حقیقی کسی را چالاک گذاشت . او هرگز تنبل نخواهد شد . [ خداوند به فعلیت بدوی و نهایی هر موجود علم دارد . و با توجه به فعلیت نهایی هر موجود ، حقیقت او را با نامی مشخص و موسوم می کند . و آن موجود طبق آن تسمیه به عرصه وجود می آید . ابن عربی در بحث قضا و قدر عقیده دارد که اعیان ثابته در ازل به نحو صور در لوح علم پروردگار منقوش بوده اند و چون اقتضای ظهور یابند آنها را مطابق با همان احوال و احکام قبلی بوجود می آورد . بنابراین اعیان تماما ازلی العدم اند . یعنی در ازل وجود عینی و تحققی ندارند بلکه فقط وجود علمی دارند . پس هیچ موجودی نمی تواند بر خلاف صورتی که در علم پروردگار داشته در ظهور آید . چنانکه یکی از قدیسان مسیحی گوید : آدمی همان است که در چشم خداست و جز آن نتواند بود . ]
شرح و تفسیر بیت 1237
هر که آخر مومن است ، او اول بدید / هر که آخر کافر ، او را شد پدید
او هر کس را که در پایان کارش به ایمان می گرایید و مومن می شد همانطور طبق فعلیت مومنانه اش می دید و نیز هر کس را که در پایان کارش به کفر می گرایید و کافر می شد . آن فعلیت کافرانه را نیز از همان روز ازل می دید .
شرح و تفسیر بیت 1238
اسم هر چیزی ، تو از دانا شنو / سر رمز علم الاسما شنو
حقیقت اسم هر چیزی را باید از کسی بشنوی که دانای علم لدنی است و راز حقیقت علم الاسماء را می داند . یعنی اسرار آسمانی را که خداوند به آدم (انسان کامل) تعلیم فرموده از عارف و عالم علوم باطنی یاد بگیر . [ منظور از دانا مالک علم لدنی است که همچون آدم ابوالبشر ، آنرا از خداوند کسب می کند و گوهر اشیاء را چنانکه در نفس الامر هستند می بیند . ]
شرح و تفسیر بیت 1239
اسم هر چیزی ، بر ما ظاهرش / اسم هر چیزی ، بر خالق سرش
ما فقط ظاهر هر اسمی را می شناسیم ولی حقیقت و سر هر اسم را فقط آفریدگار در لوح محفوظ (و به تعلیم او اولیاءالله) داند . [ اکبرآبادی می گوید : در این بیت و ابیات بعدی ، مولانا می خواهد به این حقیقت اشارت کند که جمیع موجودات عالم ، مظهر اسماء و صغات حق تعالی هستند زیرا که وقتی می گوییم دیوار یا پرده ، ایندو نام نشان دهنده پوشانندگی دو شی مشخص است و در واقع این دو شی مظهر اسم ستار (بسیار پوشاننده) است . یا مثلا شمشیر که برنده و کشنده است مظهر اسم قهار است . ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 248 ) . بنابراین حق تعالی و انبیا و اولیا (به برکت علم الهی و حکمت ربانی) نظر به کنه حقیقی و فعلیت نهایی هر چیز دارند و بدینسان می توانند اسم حقیقی موجودات را به اعتبار آخرین فعلیت آنان تعیین و تسمیه کنند . حال آنکه دیگران فقط حکم به ظاهر توانند کرد و فعلیت نهایی هر چیز را در عالم ظهور و شهادت نتوانند شناخت . ]
شرح و تفسیر بیت 1240
نزد موسی نام چوبش بد عصا / نزد خالق ، بود نامش اژدها
مولانا در باب تحول اشیاء و موجودات و اینکه هر شی در آغاز و حسب ظاهر ، اسمی دارد ولی در نهایت ، اسم حقیقی خود را می یابد . عصای موسی را مثال می آورد و می گوید : موسی در دوره شبانی به چوبدستی خود عصا می گفت ولی خبر نداشت که آن عصا در حقیقت اژدهایی است زیرا آن عصا از روز ازل در نزد خالق ، حقیقت اش اژدها بوده نه عصا ، هرچند که ظاهرا عصا می نمود . [ اشارت اس به آیه 107 سوره اعراف ” پس موسی عصای خود افکند و در دم اژدهایی نمایان شد ” ]
شرح و تفسیر بیت 1241
بد عمر را نام ، اینجا بت پرست / لیک مومن بود ، نامش در الست
مثال دیگر : حالِ عمربن خطاب است که در عالم ظاهر و در نزد مردم ، بت پرست نامیده می شد ولی در عالم الست نام او مؤمن بوده است . یعنی فعلیت نهایی او به صورت ایمان ظهور کرد . [ لفظ الست اشارت است به آیه 172 سوره اعراف ” آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آدمیزادگان گفتند : آری ما گواهی می دهیم که تو پروردگار ما هستی ” . مفسران قرآن کریم در تفسیر این آیه ، مسئله پیمان ازلی و میثاق فطری آدمیان را مطرح کرده اند . بدین معنی که همه آدمیان در عالمی به نام الست یا عالم ذر بر یگانگی و پروردگاری حق تعالی گواهی داده اند و عهد خود را بر این اصل با خدای خود بسته اند . ]
شرح و تفسیر بیت 1242
آنکه بد نزدیک ما نامش منی / پیش حق بودی تو کین دم با منی
مثال دیگر : چیزی را که ما بدان مایع منی می گوییم . همان مایع موجود حقیقی تو است و همانطور که اینک در برابر من ایستاده ای در ازل نزد خدا وجود داشتی . یعنی همین مایع بی مقدار در نزد خدا با فعلیت نهایی و نفس الامر حقیقی خود ظهور داشت . [ آنچه که در عالم خارج بر منی عارض می شود در واقع ظهور علم الهی است و هیچ امری بر خلاف علم خدا نسبت به منی بر آن عارض نمی شود . پس همه تحولاتی که بر موجودی وارد می شود تماما تحقق علم الهی است . ]
شرح و تفسیر بیت 1243
صورتی بود این منی اندر عدم / پیش حق موجود ، نه بیش و نه کم
این منی در عدم یعنی در مرحله علم حق در نزد حق تعالی صورتی داشت و اما اینک در همان صورت به فعلیت رسیده نه اندکی بیشتر از آن شده و نه اندکی کمتر .
شرح و تفسیر بیت 1244
حاصل آن آمد حقیقت ، نام ما / پیش حضرت ، کان بود انجام ما
حاصل کلام اینکه هر چیزی در نزد حق تعالی بر ما نام نهاده شده . عاقبت همان نام ، حقیقت ما را تعیین می کند . یعنی فعلیت نهایی ما طبق علم ازلی صورت می گیرد .
شرح و تفسیر بیت 1245
مرد را بر عاقبت نامی نهد / نی بر آن کو عاریت ، نامی نهد
انسان از طرف خداوند به اسمی نامیده می شود که در پایان کار نیز حقیقت وجودی او مطابق با همان اسم تحقق می یابد و این نام نظیر نام های عاریتی و موقتی نیست که میان مردم متداول است مثلا ممکن است مردم کسی را نام تقی نهند در حالیکه او شقی است . ولی نام گذاریهای خداوند عینا متحقق می شود .
شرح و تفسیر بیت 1246
چشمِ آدم ، چون به نور پاک دید / جان وسر نام ها ، گشتش پدید
چون چشم آدم با نور پاک حق بینایی و بصیرت یافته بود . یعنی چون بینش و دانش آدم از علم خداوند سرچشمه می گرفت . از این رو اسرار و حقیقت نام ها و اشیاء بر او هویدا می شد و او همه اسرار را در می یافت . [ مراد از آدم در اینجا حقیقت نوعیه آدم است . پس لفظ آدم در اینجا تمثیل انسان کامل است ]
شرح و تفسیر بیت 1247
چون ملک ، انوار حق در وی بتافت / در سجود آمد و در خدمت شتافت
همینکه فرشتگان نور خدایی را در وجود حضرت آدم (ع) دیدند ناچار در برابرش به سجده درآمدند . [ اشاره است به آیه 34 سوره بقره ” و یاد آر هنگامی که به فرشتگان گفتیم : بر آدم سجده آرید . جملگی سجده آوردند مگر ابلیس که رخ برتافت و تکبر ورزید ” . اکبرآبادی گوید : ملائک چون نور حق را در آدم مشاهده کردند بر آدم سجده آوردند . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 79 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1248
این چنین آدم که نامش می برم / گر ستایم تا قیامت ، قاصرم
همین آدم که اگر تا روز رستاخیز مدح و ستایشش کنم باز از بیان آن قاصرم . (ادامه در ابیات بعدی)
شرح و تفسیر بیت 1249
این همه دانست ، چون آمد قضا / دانش یک نهی ، شد بر وی خطا
حضرت آدم (ع) همه این چیزها را می دانست ولی چون قضا در رسید دانستن یک نهی بر او مشتبه گشت . [ این بیت و سه بیت بعدی اشارت است به آیه 35 سوره بقره ” و گفتیم : ای آدم با جفت خود (حوا) در بهشت ساکن شوید و از نعمت های آن ، شادکامانه هر جه می خواهید بخورید و بدین درخت نزدیک نشوید که در آن صورت از ستمکاران خواهید بود ” ]
– نهی تحریمی آن است که فاعل آن نهی ، مرتکب گناه شده و مستحق عذاب است اما نهی تنزیهی آن است که فاعل آن ، نهی مرتکب گناه نشده بلکه ترک اولی کرده است .مفسران شیعه قرآن کریم که به عصمت تام و تمام انبیا قائل اند . «نزدیک نشوید» در آیه فوق را از نوع نهی تنزیهی می دانند .
شرح و تفسیر بیت 1250
کی عجب ، نهی از پی تحریم بود / یا به تاویلی بد و توهیم بود ؟
آدم دچار این گمان و تردید شده بود و با خود می گفت : شگفتا ، اینکه خداوند مرا از این درخت نهی کرده ، آیا آن نهی جنبه تحریمی دارد یا تنزیهی ؟ [ بیت فوق طبق مشرب حنابله گفته شده است . حنبلیان در باب عصمت انبیا معتقدند که صدور گناه از ایشان بر سبیل خطای در تاویل جایز است . ( شرح اسرار ، ص 48 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1251
در دلش تاویل چون ترجیح یافت / طبع ، در حیرت سوی گندم شتافت
چون در دل آدم تاویل خطاب حق تعالی قوت گرفت و پیش خود آنرا به نهی تنزیهی حمل کرد . پس انگیزه نفسانی او را به سوی خوردن گندم سوق داد . در حالی که او در همان لحظه واقعا مردد بود که آیا ماهیت این نهی ، تحریمی است یا تنزیهی .
شرح و تفسیر بیت 1252
باغبان را خار چون در پای ، رفت / دزد فرصت یافت و کالا برد تفت
مثلا اگر در پای باغبان خاری بخلد و سرگرم حال خود شود . دزد می آید و شتابان (تفت) میوه یا متاع او را به سرقت می برد . [ همینطور وقتی خار تاویل و تردید در پای روح آدم خلید و او را به خود مشغول داشت . دزد ایمان (شیطان) آمد و حقیقت را ربود و رفت . ]
شرح و تفسیر بیت 1253
چون ز حیرت رست ، باز آمد به راه / دید برده دزد ، رخت از کارگاه
وقتی که آدم از حیرت تاویل خلاص شد و مسئله برای او روشن گشت و حالت طبیعی یافت . دید که دزد (شیطان) متاع دینی او را در ربوده است . [ منظور مولانا از آوردن ابیات اخیر تعلیم درسی در سلوک است و آن اینکه سالک در راه سلوک باید قیاسات بی اساس را کنار بگذارد و بی هیچ تاویل و توحهی ، برنامه های تکمیل نفس را اجرا کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1254
ربنا انا ظلمنا گفت و آه / یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه
آدم آهی از نهادش برکشید و گفت : پروردگارا ما بر خود ستم کرده ایم یعنی تیرگی تاویل و تردید بر ما چیره آمد و در نتیجه راه مستقیم از پیش روی ما ناپدید شد . [ مصراع اول اشاره به قسمتی از آیه 23 سوره اعراف است ]
شرح و تفسیر بیت 1255
این قضا ابری بود خورشید پوش / شیر و اژدرها شود زو ، همچو موش
قضای الهی همچو ابری است که خورشید را می پوشاند یعنی عقل جزیی با همه روشنی اش در برابر قضای الهی پوشیده و درمانده می شود و شیر و اژدها نیز با همه قدرت و صولت در برابر قضای الهی به موشی ناتوان مبدل می شوند . پس تقدیر رب بر ندبیر عبد چیره آید .
شرح و تفسیر بیت 1256
من اگر دامی نبینم گاه حکم / من نه تنها جاهلم در راه حکم
این بیت یادآور پاسخد هدهد به سلیمان است . اگر من به گاه فرارسیدن قضای قاهر الهی ، دام را نبینم . فقط من نیستم که در برابر قضای الهی نادان و غافل ام . بلکه حتی انبیا و اولیا نیز در برابر حکم محتوم الهی مقهور هستند .
شرح و تفسیر بیت 1257
ای خنک آن کو نکو کاری گرفت / زور را بگذاشت ، او زاری گرفت
زهی به حال آنکه راه نکوکاری پیش گرفت و زور و قلدری را رها کرد و به زاری و شیون روی آورد . [ دست به دعا گشود و قضای مقدر را با دعا بر طرف کرد . زیرا در شان دعا چنین روایت شده است . دعا موجب دفع بلای مقدر است . ]
شرح و تفسیر بیت 1258
گر قضا پوشد سیه ، همچون شبت / هم قضا دستت بگیرد عاقبت
اگر قضای الهی همچو تاریکی شب تو را بپوشاند و دیدن خیر و شر برایت میسر نگردد . بدان که باز همین قضای الهی است که دستت را می گیرد و تو را از تاریکی گمراهی می رهاند .
شرح و تفسیر بیت 1259
گر قضا صد بار ، قصد جان کند / هم قضا جانت دهد ، درمان کند
اگر قضای الهی صد بار قصد جان تو را بکند و تو را به ورطه هلاکت افکند . باز همان قضای الهی به تو جان می دهد و دردت را درمان می کند .
شرح و تفسیر بیت 1260
این قضا صد بار اگر راهت زند / بر فراز چرخ ، خرگاهت زند
اگر فرضا قضای الهی صد بار هم تو را درمانده کند . باز همان قضا خرگاه تو را بر بالای چرخ گردون می افرازد . یعنی تو را به مقام و مرتبت عالی می رساند .
شرح و تفسیر بیت 1261
از کرم دان اینکه می ترساندت / تا به ملک ایمنی بنشاندت
این را از کرم و بزرگواری حق تعالی بدان که تو را می ترساند . این ترساندن به جهت این است که تو را به مقام امن و ایمنی برساند .
شرح و تفسیر بیت 1262
این سخن پایان ندارد ، گشت دیر / گوش کن تو قصه خرگوش و شیر
اینگونه سخنان اسرارآمیز پایان پذیر نیست و ما از مقصد خود که بیان قصه شیر و خرگوش و نکات لطیف آن است دور افتادیم .
محمد در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹:
وقتی یاد کارهای روحانی رییس جمهور وقت ایران میفتم ناخود اگاه میگم آه از آن شیخ جفا پیشه دشوار پسند!
بی نام در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را:
شرح و تفسیر بیت 1227
گفت : ای شه ، بر من عور گدا / قول دشمن مشنو از بهر خدا
هدهد گفت : شاها ، محض رضای خدا در حق من گدای برهنه ناچیز ، سخن دشمن را گوش مکن .
شرح و تفسیر بیت 1228
گر نباشد این که دعوی می کنم / من نهادم سر ، ببر این گردنم
اگر آنچه ادعا می کنم گزافه و دروغ است . من از سرم می گذرم و اینک گردن مرا بزن .
شرح و تفسیر بیت 1229
زاغ ، کو حکم قضا را منکر است / گر هزاران عقل دارد ، کافر است
زاغ که منکر قضا و قدر و حکم قاطع آن است اگر هزاران عقل هم که داشته باشد باز کافر است .
شرح و تفسیر بیت 1230
در تو تا کافی بود در کافران / جای گند و شهوتی چون کاف ران
تا وقتی که اثری از کافران در تو باشد . تو جایگاه پلیدی و شهوتی ، مانند شرمگاه زنان و مردان . پس تا وقتی که با کافران سنخیت داری ، همچنان ناپاکی .
شرح و تفسیر بیت 1231
من ببینم دام را اندر هوا / گر نپوشد چشم عقلم را قضا
بله البته که من (هدهد) در حال پرواز در هوا می توانم دام نهان شده در زیر خاک را ببینم اما به شرط آنکه قضای الهی ، چشم عقلم را نبسته باشد .
شرح و تفسیر بیت 1232
چون قضا آید ، شود دانش به خواب / مه ، سیه گردد ، بگیرد آفتاب
وقتی که قضای الهی در رسد . علم و عقل دچار غفلت شود و ماه سیاه و تیره گردد و خورشید نیز دچار کسوف شود .
شرح و تفسیر بیت 1233
از قضا این تعبیه کی نادر است / از قضا دان ، کو قضا را منکر است
این قبیل کارها طبق قضای الهی صورت می گیرد و این موارد کی قلیل یا بعید است ؟ هر کس که قضای الهی را انکار کند . این انکار را نیز ناشی از قضای الهی بدان . [ مولانا طبق معتقدات اهل شرع و اصحاب فلسفه و حکمت به قضا و قدر عقیده دارد و می گوید که قضای الهی مافوق عقیده بشری است و در عین حال عقیده دارد که هر چند قضای الهی حق است ولی حهد و کوشش انسان نیز حق است . به عبارتی می گوید روا نیست که به بهانه حاکمیت قضا و قدر الهی ، کار و تلاش را تعطیل کنی . بل قضا حق است و جهد بنده حق / هین مباش اعور چو ابلیس خلق ]
محسن در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
سلام جناب فلاح، آیا استاد شجریان با هابل علی اف هم این شعر را اجرا کرده اند؟ یا صدای کمانچه شاپور نیاکان است و من به اشتباه فکر میکردم با استاد هابیل علی اف اجرا کرده اند؟
محسن در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
سلام جناب فلاح، آیا اطلاعی دارید که استاد شجریان در یک محفل خصوصی، این شعر را با هابیل علی اف استاد کمانچه اجرا کرده اند؟ یا تصور من اشتباه است و کمانچه شاپور نیاکان است و من به اشتباه افتادم؟
محمدصادق سلیمی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۴ - زندگی:
پیهم چیه؟ فک کنم اشتباه نوشتید.
امید در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
ترجمه انگلیسیای که جناب فرزین در حاشیه5 قرار داده بسیار جالب توجهاست. بسی جای تامل است در این نوع نگاه مترجم. چرا که قطعا این دو راه که قرار است راه اصلی نه آن باشد و نه این، نمیتوانند دو راهی باشند که یکدیگر را قطع نمیکنند چرا که آنوقت بنیان این شعر با مشکل روبه رو خواهد شد. "دین" و "یقین" در نظر تمامیدوستان طوری تعبیر گشته که نمیتوان در عمقشان تضادی دید و اینگونه پذیرفتنی نیست که این شعر ز اندیشمندی که "هرگز دلش ز علم محروم نشد" برآمده باشد. لذا گوشه چشمی به ترجمه موجود در حاشیه5 میتواند تفاوتی با معنا میان نظرات پدید آرد که به قضاوت درست شعر کمک شایانی میکند؛ تا بدانجا که فکر میکنم در آخر بانگی برآید "که ای بیخبران، حرف نه آناست و نه این"
الف رسته در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:
در پاسخ مهرشاد
بامداد = صبح
کان پری را چشم بر در، گوش بر دادِ من است
رجبی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
تا بخت من خندان شود . آخر آیه 9 سوره تغابن ( ذالک فوزالعظیم ) این پیروزی بزرگ است .
رجبی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
سلام غرض میکنم خدمت دوستان . الان زمان بیماری کرونا است . برای بیت آخر تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا آیه 9 سئره تغابن تقدیم میشود . آخر آیه ( ذالک فوز العظیم ) است . یعنی این پیروزی بزرگ است . لطفا به قرآن مراجعه شود .
امیر موسوی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
شاعر منظور خود. را به مخاطب رسانده ، به نظر بنده بحث در مورد جزییات ما رو از منظور اصلی شاعر دور میکنه و این موضوعی که مد نظرم هست جدا از اینکه کدام نگارش صحیح است، و متاسفانه در سالهای سال این مشکل مباحثه بر سر اینکه کدام نگارش درسته حتی در سایر متون هم مشهوده و مارو وارد دور باطل میکنه و وقت و انرژی زیادی از ما میگیره که این انرژی میتونه در جای بهتری مصرف بشه پس دوستان بهتر نیست یک نگارش رو بپذیریم و اگر هم نظری داریم در مورد منظور اصلی شاعر باشه!! یعنی مفهوم انسانیت و ظلم نکردن و دیگر موضوعات مورد نظر این شعر. امیدوارم منظورم رو رسونده باشم
الف رسته در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۹:
همت بلنددار که با همت بلند // هر جا روی به توسن گردون سواره ای
از اهل فکر باش که با دورباش فکر // هم در میان مردم و هم بر کناره ای
تا آفتاب عشق تو تیغ از میان کشید // هر پاره ای شد از دل من ماهپاره ای
مهرشاد در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:
درود
«بامداد» در مصرع دوم بیت سوم و «برداد» در مصرع دوم بیت پنجم به چه معناست؟
سیامک در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴:
جمله ( و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی) به معنی به چوب وفلک بستن کودکان است و کلمه بلورین نیز بیشتر اشاره به پای دختران دارد .
هیچکس بی نام در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
باور کردنی نیس واسم خوندن بعضی از کامنت ها و نظرات یکی میگه روی خوشی نداره کشتن زرگر یکی میگه تا این شعرو خوندم دیگه از مولانا خوشم نمیاد اون یکی میگه کاش آخرش بهتر تموم میشد. فقط کم مونده دوستان زرگر برن شکایت کنند که چرا به این کتاب مجوز چاپ میدید وقتی توش به ما توهین شده، دوستان خجالت بکشید واقعا اصن متوجه هستید کجایید و دارید چی می خونید ؟؟ مگه فیلم سینمایی یا کتاب داستان کودکه که این حرفارو میزنید ؟؟ دارید در مورد کتابی حرف میزنید که پشت تک تک بیت هاش کلی درس معارف و خودش شناسی و خدا شناسی نهفتست آخه چرا انقدر سطحی و ساده میبینید
سالار در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:
دوستان با سلام در مورد معنی بیت
عقل و خرد فقیر تو پرورش زشیر تو
یعنی عقل و خرد را خود انسان باید پرورده کند و ارثی نیست، از شیر خودت میپروراند و از اندیشه خودت با ورش میکنی، مخلص کلام بطور ساده میشه :دست خودت است که چقدر عقل داری
در مورد مصراع دوم هم مثالی برای اثبات صحبت مصراع قبل است
یعنی همانطور که قطعا کسی رو که تو کمان بهش بدی از تیر تو خواهد شد، به همان شکل هم عقل و خردت با پرورشی که بهش میدی رشد و نمو پیدا میکنه، یعنی مسیری که تو برای پرورش مشخص میکنی وضعیت آینده اش رو معلوم نمیکنه و مخلص کلام دقیقا مثل مصراع قبله که دست خودت است که چقد عقل داری و این حرف رو بواقع بازگو میکنه تا درک بشه.
علیرضا سیّداحمدیان در ۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر: