گنجور

حاشیه‌ها

علیرضا ساعتچی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با تشکر از همه دوستان بجای تکیه بر ظاهر کلمات تجربه عارفانه موجود را در نظر میگیرم که البته هر دو کار برای این راه لازم است تا نسخ حفظ شوند و معانی انتقال یابند.
بنظرم آن چیز دگر مطابق تجربه قبلی زاهدانه مولانا همان عذاب و سخط الهی است که در دل زهاد هست و این دیوانگی حاصل زهد بدون عشق و من ذهنی بوده است که با آمدن عشق الهی بی یکباره آرامش حاصل شده و به معنی میرسد. همانند شبان در قصه موسی و شبان. دقیقا خانه پر نقش و خیال باز اشارت به دهن پر از دانش و زاهدانه دارد که از عشق تهی است و باید از آن من دهنی بیرون آمد تا عشق را درک کرد

میثم رضوانی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

استاد عزیز و کرانمایه جناب افتخاری این غزل را به زیبایی تمام در موسیقی متن سریال امیرکبیر اجرا کردند. نفسشون گرم. پیشنهاد میکنم بشنوید.

ایرانی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:

مقدور من سریست که در پایت افکنم
گر زآن که التفات بدین مختصر کنی
عمریست تا به یاد تو شب روز می‌کنم
تو خفته‌ای که گوش به آه سحر کنی.

ایرانی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

شاه بیت این غزل زیبا :
تا کی در انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنی.

غزل وحیدی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:

برق یمان نباید باشه؟

کامبیز در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:

بسکلد همان بگسلد هست در اینجا

کامبیز در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:

بکسل کردن در متن قبلی منظور هست به جایش یکسان کردن تایپ شده

کامبیز در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:

با عرض معذرت هیچ ارتباطی به یکسان کردن و کشیدن نداره،سخنان جناب مولانا همیشه از رهایی هست نه از هندل کردن و کشیدن و اینجا هم دقیقا همین معنا رو داره که صد نگر از انسان جدا و گسسته میشه به واسطه دیوانگی و حیرت.زیرکی ظن است و حیرانی نظر/زیرکی بگذار و حیرانی بخر

کامبیز در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:

بسکلد صد لنگر از دیوانگی،یعنی نفسانیات مثل لنگر کشتی تو رو در جا میخکوب کردند و دیوانگی باعث گسستن صد لنگر از آدمی می‌شود و آزاد و رها می‌شود به واسطه دیوانگی

مهدی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۵:

خانه خویش آمدی خوش اندرآ شاد آمدی... بعد از خانه باید ی بگیره برای حفظ وزن شعر؟ یعنی می‌شه خانه‌ی خویش آمدی؟

ایرانی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:

زنده یاد محمودی خوانساری نیز چند بیتی از این غزل زیبای فروغی بسطامی را در برنامه گلها در نهایت زیبایی خوانده اند.

Sh در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

من تازه با دنیای شعر آشنا شدم . 32 سالمه و افسوس میخورم که چرا زودتر با دنیای اشعار و مفاهیم اون آشنا نشدم .حاشیه های شما دوستان رو میخونم و لذت میبرم از اینکه افرادی هستند که این دنیای احساس رو شناختن و حتی راجع به ابیات باهم تبادل نظر میکنن و اطلاعاتشون رو در اختیار افرادی مثل من میگذارند . با تشکر از شما عزیزان

Dr.Mazluminejad در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۴:

درود بر یاران و زحمتکشان گنجور
با وجود اینکه این رباعی زیبا ، نغز و پر مغز به ابوسعید ابوالخیر هم نسبت داده شده ، اما مبحث کوتاهی عمر و حسرت از دست دادن ایام در رباعیات خیام بیشتر ظاهر شده است. علاوه بر این تفکر حکیمانه رباعی بر اندیشه عارفانه می چربد لذا به نظر می رسد کفّه‌ی خیامی بو ن رباعی سنگین تر است.
یا حق

الکساندر برزین در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۳:

بیت زیر کلمه «ناسامان» خیلی با وزن و معنا (از نظر من ) سازگار نیست. بیشتر «سامان من» با وزن و معنا سازگار به نظرم می‌رسد
ای یار من سامان من از من چرا رنجیده‌ای ...

اصغر رحیمی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۲ - مثل:

سلام ، در بخش های آخر و تصمیم به تقسیم بسته علف و معیار گزینی ای انتخابی و تمرد شتر وقتی می بیند معیار پذیرفته شده به ضرر اوست و بدین ترتیب دو همراه او با انتساب خود به هم جنسانشان در اعصار گذشته از نظر سن و سال به اول تاریخ رسیدند و دیگر او نمی تواند از آنها خود را بزرگتر جلوه دهد زیر مبانی و استانداردهای پذیرفته شده قبلی میزند و بلافاصله دست به اقدام زده و برای خالی نبودن عریضه معیار گردن دراز و قد بلند را معیار برگزیده شدن تحمیل میکند. این برای مواقعی است که افراد به تنگی افتاده و برای تحمیل عقایدشان به ابزار و معیارهائی خودساخته دست زده یک رفتار دیکتاتور مآبانه ای پیش میگیرند.

ابوالفضل گازرانی فراهانی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵:

سلام
منظور از اسایش بی تفاوت بودن در مورد شناخت خداوند رب العالمین که شاعر حرام دانسته. یعنی کس که فکر نمیکند در مورد شناخت خداوند و وقت خود را صرف گرفتاریهای دنیا میکند ضرر میکند هم در این دنیا و هم در اخرت .
باید دنبال شناخت خداوند برویم که اصل و اساس زندگی در دنیاست و پا در شعر کنایه از عمر ادمی در این دنیا دارد که صرف هرزه گزدی نباید شود
و هر کس خداوند و قوانیش را شناخت در این دنیا واخرت پادشاهی میکند.

پرنیان در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴ - انتظار:

با سلام
ممنون بابت شعر زیباتون
اگه میشه معنی کامل شعر را بگذارید بسیار ممنون میشم

آرش مولودی در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۴۲:

این بیت از صائب اشاره دارد به این موضوع که یک عده ای میگفتند دیگر تمام موضوعات ومضمونها در ستایش معشوق گفته شده و چیزدیگر قابل توجهی برای توصیف معشوق ویار وجود ندارد که صائب بااین بیت این مسئله را رد میکند ودر واقع هم چنین است :یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت...

سام در ‫۵ سال قبل، شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة:

دی مرا شاعرکی گفت غزل می گویی
گفتم: از مدح و هجا دست بیافشاندم هم
گفت:چون گفتمش آن حالت گمراهی بود
حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم
غزل و‌مدح و هجا هر سه از آن می گفتم
که مرا حرص و غضب بود به آن شهوت ضم
غزل و مدح و هجا گفتم و یارب زنهار
بس که با عقل جفا کردم و با نفس ستم
انوری لاف زدن شیوه مردان نبود
چون زدی باری مردانه نگه دار قدم
گوشه ای گیر و سر راه نجاتی بطلب
که نه بس دیر بر آید به تو این یک دو سه دم
...این اشعار از انوری است و چرایی آنکه چرا مدح میگفته است.(برگرفته از بهارستان جامی)

۱
۱۹۳۰
۱۹۳۱
۱۹۳۲
۱۹۳۳
۱۹۳۴
۵۴۲۸