بهروز در ۵ سال قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
با عرض سلام.
نکته را که می خواهم اشاره نماییم این است که؛ نظرِ خود شاعر اصل پنداشته میشودکه در یک فضایی خاص تراوش ذهنیاش را بیرون میآورد و مداخله خواننده در معنی آن امر محال میباشد.
و ما خوانندهگان حق این را نداریم که قضاوت شاعر را نماییم حلآنکه ما نه شاعریم نه صوفی.
و در مورد ابیات باید گفت زر کلمه نهانست و پیداست و زن را مثال آن آورده است که جوش آورنده شهوت مرد است که دلیل میشود بر دوری فرد از عرفان و در هدف را نباید سوی دیگر بُرد. در شعر یک کلمه ده ها معنی را میتواند افاده کند، که هر معنی آن بستگی دارد بر دانش خواننده.
و نکته بعدی مولانا و شمس، باید بیان کرد که برای درک خوب تر به بیان های دکتر عبدالکریم سروش اگر مراجعت نماییم تا باشد که بداینم این رابطه چگونه بوده که بیان آن در چند سطر ممکن نیست.
مممون
بی نام در ۵ سال قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی:
شرح و تفسیر بیت 1587
چونکه تا اقصای هندُستان رسید / در بیابان ، طوطی چندی بدید
وقتی که بازرگان به دورترین نقطه هندوستان رسید . در بیابان چند طوطی را دید .
شرح و تفسیر بیت 1588
مَرکَب اِستانید پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد
بازرکان همانجا که طوطیان جمع شده بودند . مرکبش را متوقف کرد و طوطیان را صدا زد و سلام و پیغام طوطی قفس نشین را به آنها رسانید .
شرح و تفسیر بیت 1589
طوطیی زآن طوطیان ، لرزید بس / اوفتاد و مُرد و بُگسَستش نَفَس
ناگهان یکی از آن طوطیان ، سخت لرزید و بر زمین افتاد و نَفَسش بند آمد و جان سپرد .
شرح و تفسیر بیت 1590
شد پشیمان خواجه از گفتِ خبر / گفت : رفتم در هلاک جانور
بازرگان از رساندن پیغام طوطی ، پشیمان شد و از اینکه پیام آن طوطی را برای طوطیان هندوستان بازگو کرد . پشیمانی اظهار کرد و با خود گفت : حیف که باعث مرگ این حیوان شدم .
شرح و تفسیر بیت 1591
این مگر خویش است با آن طوطیک / این مگر دو جسم بود و روح ، یک ؟
بازرگان که گمان کرده بود آن طوطی واقعا مرده است . باز پیش خود گفت : عجبا ، مگر این طوطی با آن طوطی که در قفس من است خویشاوندی دارد ؟ مگر این دو طوطی ، یک روح در دو کالبد هستند ؟
شرح و تفسیر بیت 1592
این چرا کردم ؟ چرا دادم پیام ؟ / سوختم بیچاره را زین گفتِ خام
بازرگان با تاسف ادامه داد . آخر چرا این کار را کردم ؟ چرا از آن طوطی برای این طوطی پیام آوردم ؟ من با این سخن ناپخته ای که گفتم . جان عزیز او را تباه کردم و حیات او را به آتش کشیدم . [ از اینجا مولانا به گََزَندِ زبان و مَضًرّاتِ سخنان ناروا منتقل می شود و می فرماید . ]
شرح و تفسیر بیت 1593
این زبان چون سنگ و ، هم آهن وَش است / وآنچه بجهد از زبان ، چون آتش است
زبان آدمی در مَثَل به سنگ و آهن ماند و هر سخنی که از زبان بی عنان صادر شود . آتشبار است . [ همانطور که بر اثر تصادم سنگ چخماق و آهن ، اخگر تولید می شود . از حرکت زبان و تکلم اشخاص ادب ناآموخته نیز فتنه و غوغا پدید آید . ]
شرح و تفسیر بیت 1594
سنگ و آهن را مَزَن بر هم ، گِزاف / گَه ز روی نَقل و ، گَه از روی لاف
پس ای کوبنده ، سنگ و آهن را بیهوده بر هم مَزَن و زبانت را بیهوده گاهی جهت نَقلِ مسموعات یا از ره لاف زنی تکان مده .
شرح و تفسیر بیت 1595
زآنکه تاریکی است و هر سو پنبه زار / در میانِ پنبه ، چون باشد شرار ؟
زیرا این عالم به پنبه زاری تاریک ماند و اینک اندیشه کن که اگر شراره آتشی بدین پنبه زار افتد چه اتفاقی رُخ می دهد ؟ مسلما همه جا را به آتش می کشد . [ همینطور سخنان فتنه انگیز ، جهانی را به کام جنگ و ستیز اندر می سازد . چنانکه در بیت 79 همین دفتر فرماید : بی ادب تنها نه خود را داشت بد / بلکه آتش در همه آفاق زد ]
شرح و تفسیر بیت 1596
ظالم آن قومی که چشمان دوختند / زآن سخن ها ، عالمی را سوختند
ستمگرند آن کسانی که چشم بر هم می نهند و جهانی را با سخنان آتش انگیز خود می سوزانند .
شرح و تفسیر بیت 1597
عالمی را یک سخن ، ویران کند / روبَهانِ مرده را شیران کند
یک سخن فتنه انگیز جهانی را به ویرانی در می کشد و روباهان ناتوان را به شیران تبدیل می کند . یعنی خدعه گران ضعیف النفس و بزدل که شهامت همراهی با حقیقت را ندارند در سایه سخنان فتنه انگیز ، جانی می گیرند و قدرت نمایی می کنند .
شرح و تفسیر بیت 1598
جان ها در اصل ، خود عیسی دَم است / یک دَمَش زخم است و ، دیگر مَرهم است
همه جانها در اصل گوهرین خود ، خاصیّت نَفَسِ مسیحایی را دارند . یعنی مردگان را زنده می کنند و بیماران را شفا می دهند . اما وقتی جانهای لطیف اسیر نفسانیّات و مادیّات شوند . خاصیت حیات بخشی و درمان گری خود را از دست می دهند و موجب تباهی جانهای دیگر شوند و چون به حجاب نفسانیّات دچار نیایند همچو عیسی زندگی دهند و درمان کنند . [ این بیت مبتنی است بر تکرار حقیقت نوعیه انبیا و اولیاء در همه اعصار که مورد اعتقاد جمهور صوفیان و از جمله مولاناست . ]
شرح و تفسیر بیت 1599
گر حجاب از جان ها برخاستی / گفتِ هر جانی ، مسیح آساستی
پس هرگاه حجاب نفسانی از روی جانها واپس رود . سخن هر جانی مسیح آسا گردد . یعنی آن سخن ، مُرده دلان را حیات طیبه بخشد و بیماران اخلاقی و نفسانی را درمان کند و مُردگان جهل را نیز به اکسیر علم و معرفت زنده گرداند . [ حجاب در لغت به معنی پرده و پوشش آمده ولی در اصطلاح اهل الله ، هر آن چیزی است که انسان را از قرب الهی دور سازد . (کشاف اصطلاحات الفنون ، ج 1 ، ص 276) ]
– حجاب بر دو نوع است . یکی حجاب ظلمانی و دیگر حجاب نورانی . حجاب ظلمانی مستقیماََ از کُنِشِ نفس امّاره پدید می آید ولی حجاب نورانی ، برای شخص ، ظاهراََ از نفس قدسی پدید می آید در حالیکه بر حسب باطن موجِدِ آن حجاب نیز شیطان و هواهای نفسانی است . چنانکه در حدیث نبوی آمده است « برای خدا ، بر سر راه سالک هفتاد هزار حجاب ظلمانی و نورانی قرار دارد » (اشعة اللمعات ، ص 89 تا 93) . آنچه که برای سالک خطرناک است حُجُب نورانی است واِلّا حُجُبِ ظلمانی کاملا شناخته شده است و پرهیز از آن میسّر . ولی آنجا که شرک و ریا به لباس طاعت و عبادت درمی آید . تشخیص آن امری دشوار است . از اینرو است که امام علی (ع) در مناجات شعبانیه گوید : « معبودا ، مرا به کمال گسستگی از خلق و پیوستگی به خود برسان و دیده قلب ما را با فروغی که بدان تو را مشاهده کنند روشن فرما تا دیده دل ما ، حجابهای نورانی را بر دَرَد » . مولانا راه برطرف کردن این حجابها را نشان داده است و رفع این حُجُب ممکن نشود الّا به مجاهدات بسیار و مجاهده ها به انواع است . اعظم مجاهدات ، آمیختن است با یارانی که روی به حق آورده اند و از این عالم اِعراض کرده اند . (فیه ما فیه ، ص 234) . شمس نیز گوید : همه حجابها یک حجاب است و جز آن یکی هیچ حجابی نیست . آن حجاب این « وجود » است . (مقالات شمس ، ص 103) و سعدالدین حمویه گوید : بدان که هیچ حجابی در راه خدای تعالی ، ماورای هوی نیست . در مُلکِ خدا هیچ کس و هیچ چیزی با خدا جز هوی مقابله نکرده است . (المصباح فی التصوف ، ص 74) .
شرح و تفسیر بیت 1600
گر سخن خواهی که گویی چون شِکَر / صبر کن از حِرص و ، این حلوا مَخَور
ای گوینده ، اگر می خواهی سخنی شیرین و دلنشین همچون شِکَر بگویی از آزمندی و طمع دست بدار و شیرینی نفسانیّات را مخور . [ منظور از حلوا حظوظ نفسانی و لذایذ دنیوی است . امام علی (ع) فرماید : « همانا شما را از دنیا بیم دهم که دنیا سبز و شیرین است » پس بی تحمل ریاضت و تهذیب نفس ، سخن موثر و صفا بخش نتوان گفت . ]
شرح و تفسیر بیت 1601
صبر باشد مُشتَهایِ زیرکان / هست حلوا ، آرزوی کودکان
صبر بر تلخی ها و ناملایمات ، خواسته و مطلوب هوشمندان است و شیرینی امیال و خواسته های سخیف ، آرزوی دل مردمان کودک صفت است . [ خردمندان حقیقی بر نفس خود لگام ریاضت و تقوی زنند و بر جاذبه های ظاهری هوی نفس صبر می کنند و اسیر آن نمی شوند . ولی مردم طفل سیرت ، همواره جویای امیال بهیمی هستند . پس همانطور که طبع کودکان متوجه شیرینی است . طبع کودک صفتان نیز متمایل به شیرینی های نفسانی است . ]
شرح و تفسیر بیت 1602
هر که صبر آرد ، گردون بَر رَوَد / هر که حلوا خورد ، واپس تر شود
هر کس صابر باشد به افلاک گام نهد یعنی صبر موجب کمال والای آدمی شود و هر کس حلوا خورَد یعنی به لذایذ حیوانی و هواهای نفسانی گراید پست تر و خوارتر گردد . [ مقام منیع فقر ، مستلزم صبر است و اگر سالک در فقر و محنت ، صبر را شعار خود نسازد از سلوکش نتیجه ای حاصل نمی آید . از اینرو صوفیه صبر را نیمه ای از ایمان بلکه تمام ایمان دانند . ]
– به جا آوردن هر فریضه و ترک هر معصیت و شهوت بدون صبر میسر نیست . (تاریخ تصوف در اسلام ، ص 283) . صوفیه صبر بر نعمت را از صبر بر بلا و محنت سخت تر شمرده اند . چه طبع آدمی به گونه ای است که با سخت ترین وضعیت سازگار می شود اما همینکه در برابر وفور نعمت و موقعیت های پرجاذبۀ دنیوی قرار می گیرد زمام صبر را از کف فرو می هلد و بی عنان می رود . در قسمتی از آیه 200 سوره آل عمران آمده است « ای مومنان صبر پیشه کنید و یکدیگر را به صبر فراخوانید … »
– در مورد صبر گفته اند : « بیشتر مردمان از گرانباری صبر می گریزند و به خواهش و اسباب ظاهری پناه می برند و بدان چنان تکیه می کنند که گویی خواجه و صاحب ایشان است » (اللمع فی التصوف ، ص 49) . و همچنین گفته اند : « صبر ، تحمّل نفس است بر دشواری ها و چشیدن تلخی ها و این آخر مقامهای مریدان است » (آداب المریدین ، ص 75) . و باز گفته اند : « صبر ، بیرون آمدن است به اختیار ، از حظوظ نفس به کوشش و رنج و اختیار . این از برای تربیت نفس است و فرو مردن میل های او تا که مستقیم شود بر راه پسندیده . و از آن منحرف نشود و غرض از این آنست که دل صافی شود از کدورت نفس . صبر از اهمّ مقامات سالکان است » (الاصول العشرة ، ص 71) . و گفته اند : صبر در ابتدا ترک رویت اعمال است و در انتها ، ترک دعاوی و اعتراضات . صبر ، کیمیایی است که مس وجود سالک به برکت آن به زرِ خالص بَدَل گردد » (لُبّ لُبابِ مثنوی ، ص 252) .
علی در ۵ سال قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۸ - حکایت در بیان توبهٔ نصوح کی چنانک شیر از پستان بیرون آید باز در پستان نرود آنک توبه نصوحی کرد هرگز از آن گناه یاد نکند به طریق رغبت بلک هر دم نفرتش افزون باشد و آن نفرت دلیل آن بود کی لذت قبول یافت آن شهوت اول بیلذت شد این به جای آن نشست نبرد عشق را جز عشق دیگر چرا یاری نجویی زو نکوتر وانک دلش باز بدان گناه رغبت میکند علامت آنست کی لذت قبول نیافته است و لذت قبول به جای آن لذت گناه ننشسته است سنیسره للیسری نشده است لذت و نیسره للعسری باقیست بر وی:
آگاه شدن عارف از راز نصوح و پنهان داشتن آن به ابن دلیل بود که عارف از عالم غیب نسبت به راز او آگاه شد و اگر نصوح او را نسبت به گناهش آگاه میکرد و باز هم برای دلاکی به حمام می رفت در این صورت سکوت عارف گناه نابخشودنی بود و با پنهان داشتن آن او نیز شریک گناهان نصوح میشد اما نصوح تنها از او خواست دعایش کند پیامبر صلوات الله علیه نیز موقع قضاوت می فرمود من براساس ادله وشهود قضاوت میکنم نه با آگاهی از عالم غیب
الهه در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۲۰:
خیام خود همیشه میگوید جهان فانیست پس لذت ببر ، اما اینجا میگوید لذتم ببری خواهی مرد !
نسبت این شعر به خیام اندکی مشکوکِ اما از جهاتی دیگر وقتی به ناپایداری جهان و مرگ اشاره میکند به اندیشه او می ماند !
همانقدر که حکیم خیام در کارِ جهان سرگردان بود ما نیز به همان اندازه در اشعارِ او !
رشید الدین وطواط در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۳۵:
آقای وحید تاج هم آهنگی با این شعر دارد.
علی در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۸ - حکایت در بیان توبهٔ نصوح کی چنانک شیر از پستان بیرون آید باز در پستان نرود آنک توبه نصوحی کرد هرگز از آن گناه یاد نکند به طریق رغبت بلک هر دم نفرتش افزون باشد و آن نفرت دلیل آن بود کی لذت قبول یافت آن شهوت اول بیلذت شد این به جای آن نشست نبرد عشق را جز عشق دیگر چرا یاری نجویی زو نکوتر وانک دلش باز بدان گناه رغبت میکند علامت آنست کی لذت قبول نیافته است و لذت قبول به جای آن لذت گناه ننشسته است سنیسره للیسری نشده است لذت و نیسره للعسری باقیست بر وی:
خیلی هامون به اشتباه فکر میکنیم وقتی خدا توبه کسی رو میپذیره به این معناست که تمام گناهان او رو میبخشه اصلا اینطور نیس و حق الناس هرگز پاک نمیشه مگر شخصی که در حقش ستم شده ببخشه در مورد توبه خدا فقط به بنده اش فرصت میده تا اعمال نیک انجام بده و با ثوابش در آخرت به مساف گناهانش بره و از نشانه های کسیکه توبه حقیقی کرده اینه که خسارتی که به مال یا روح و قلب کسی چه پنهانی و چه آشکارا وچه آگاهانه و یا نا آگاهانه وارد کرده با اظهار پشیمانی و رد خسارت او رو از خودش راضی کنه ولی نه بدین معنا که اگر به صورت پنهانی مرتکب عمل زنا شد در این صورت هم باز بره همه رو آگاه کنه و طلب بخشش کنه در این صورت روح و روان همه رو به هم میریزه درست اینه که بمونه برا قیامت و توبه نصوح چرا مسخره است؟
ایرانی در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست.
رشید الدین وطواط در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۴:
بیت دوم یوسفی باید باشه چرا تصحیحش نمی کنید؟ همچنین سر زلف تو نباشد سر زلف دگری.
پدرام در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۳:
مولانای جان
پدرام در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۳:
مولانای جان.
رسول در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب:
سلام و درود خداوند بر متصدیان سایت وزین گنجور و اندیشمندانی که قلم در تفسیر ابیات میزنند.
حقیر در آواخر دهه پنجم از عمر رفته مشتاق شدم به فراگیری و آشنایی با ادبیات کشورم.لذا درخواست دارم بانوی گرامی سرکار خانم روفیا بنده را راهنمایی فرمایند.چه اینکه در مطالعه حواشی به صداقت و امانت داری ایشان در کلام و ارائه نظرات صحیح پی بردم.
سپاسگزارم
bob1343mills@yahoo.com
سعید خسروی در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱ - سر آغاز:
با سلام به همه
حالا من نمیدونم اصل مصرع آخر واقعا کدومه ، اما من با همون حالت اول مجذوب این قطعه شدم
کزین دیو کردند ، از آن آدمی
دبموئه سیمئونه در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ باباافضل کاشانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
محشر بود دو بیت آخر واقعا نهایته خلوص بود.. به به
نقطه در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
«توانگران را عیبی نباشد ار وقتی» خلاف رای حضرات از وزن خارج نیست، حاوی اختیار شاعری و از حیث عروضی صحیح است.
وزن غزل «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» است که در این مصراع خاص به جای «فعلاتن»، «مفعولن» آمده، به عبارت دیگر دو هجای کوتاه جای خود را به یک هجای بلند دادهاند و چنانکه گفته شد این از جمله اختیارات شاعری و منطق بر قواعد عروضی است.
سیدعلی سیدمرتاض در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:
سلام
معتبرترین نسخه دیوان حافظ که تا کنون بدست رسیده وموجود است نسخه علامه قزوینی و قاسم غنی است . ریرا خودعلامه یکی از ادیبان و پژوهندگان بنام و بحق علامه زبان فارسی بوده است .
سیدعلی سیدمرتاض در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:
سلام
در این بیت کاندرین (در)یا نماید هفت (در)یا شبنمی صحیح است
در بمعنی مروارید است .
رهرو در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳:
با سلام
این دو بیتی عارفانه و عاشقانه، زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها در باب خداحافظی از حضرت اباعبدالله علیه السلام است. روح بابا طاهر شاد و خداوند درجاتش را متعالی بفرماید، آمین.
بابک در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۰:
این شعر از رباعیات ابوسعید ابوالخیر است لطفا اطلاعات اشتباه را به مردم ندهید
مصطفی ا در ۵ سال قبل، جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
آیا میتوان معنی مصرع دوم در این بیت را به این صورت بیان کرد؟
آسوده برکنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
آسوده مانند پرگار در کناری میرفتم و زندگی خودم را پیش میگرفتم.
اما دوران مثل نقطه ی مرکزی پرگار، سرنوشتم را رقم میزد و کنترل میکرد و مرا مجبور به گردش و اطاعت به دور خودش میکرد و مسیرم را تعیین میکرد. (همینطور که مرکز پرگار، حرکت شاخه ی بیرونی را کنترل میکنه و اجازه نمیدهد که هرجا دلش خواست حرکت کنه.)
یعنی بجای این معنی:
-- "دوران، عاقبتم را همجون نقطه ای، در میان گرفت" (عاقبت = مشابه نقطه ی وسط پرگار، و دوران مانند دایره ی بیرونی که او را محاصره کرده)
-- بگوییم: "دوران همچون نقطه ی وسط پرگار، عاقبتم را در دستان خودش گرفت" (دوران به نقطه ی وسط تشبیح بشود، عاقبت به حرکت شاخه ی بیرونی پرگار ، و "در میان گرفت" را به در کنترل خود گرفت، تعبیر کنیم)
معراچ در ۵ سال قبل، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۵ - حکایت امیرالمؤمنین علی (ع) و سیرت پاک او: