گنجور

حاشیه‌ها

نوبخت در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴:

در خط پهلوی حرف ت شکل تا داشت دقیقا ط مینوشتند و بسیاری کلمات که به عربی نیز رفته بود هماان گونه پهلوی اش نوشتند اوایل نفت کالایی است که در ایران از چهار هزار سال قبل و خیلی بیشتر شناخته شده بود و برای مصارف پزشکی و صنعتی استفاده میشد - احتی نفت سفید نیز درست میشد اما تولید بالا نداشت و برای سوختن و گرما به کار نمیرفت برای روشنایی و برای چرب کردن تنه کشتی و یا عایق در دیوار و این چیزها استفاده میشد

نوبخت در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴:

براستی چه بر سر پارسیان امده که زبان خویش را نمیفهمند و نمیشناسند گروهی به این گمان که تنها پارسی دری زبان پارسیست با ان دشمنند گروهی تنها خود پارسی میدانند و هیچ نمیدانند

شاعنامه از سند تا سوریه و از دربند تا عمان داستان همه از چوپان و برزگر تا بزرگان علم و ادب و شهریاران بود و از وختون تا کرمانج سوریه و اران تا بلوچ عمان داستان بزمشان و مرهم رنجهایشان بود و چه بسا که ان را به زبان پهلوانی خویش میاوردند اکنون چنین شده که انان که پارسی گویان دری دری نمیدانند میگوید
چو فرزند شایسته امد پدید
داستان داستان د و دلدادگی زن پدر بر او و دروغ زدن به سیاوش است زین رو میگوید ای که کام خویش از جهان برگرفته ای و و دیگر خود صاحب فرزند هستی و دیگر هیچ بهانه نمانده که به بههای فرزند و یا به بهانه فرزند نیک و گرد زنان بگردی چون دیدی پسر ات بزرگ شده و جوانی شایسته و برنا و برازنده است دیگر گرد زن جوان گرفتن و عیاشی نباش
چرا که جوان شایسته در خانه داری اینک هنگام زن گرفتن برای پسرت است نه خودت

ناصر در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

بیت 4:
مگر
عالم‌افروز

حامد در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۲:

شعر بسیار مفهومی و عمیقی است که جنبه نصیحت وار و هشدار دهنده از عاقبت پست از این شاخه به آن شاخه پریدن و البته هیچ و پوچ بودن ظواهر مادی و انسان ها و نیز توجه به ذات واقعی و فطرت وافعی هر چیزی دارد که مولانا مدبرانه با کنایه زدن رفتار خر ها این مهم رو اشاره کرده است . در نهایت میفرماید تمام ظواهر زیبایی مانند رخ و چشم و لب در نهایت بر کلوخ قبر خواهد رفت چراکه تماما بصورت قرضی است و فنا پذیزند و دلسوزانه میخواهد تا با دیدن بزک های دنیوی و انسان های پرمدعا ، طینت پست و پنهان آنها را فراموش نکرده و این مقوله ها را با یکدیگر تمیز دهیم .
شعر بسیار عمیقی است که پس از چندین بار خواندن و تدبر در آن به مفاهیم عمیق و شگرف آن پی برده و بسیار دید باز و صحیحی از وقایع و اتفاقات در جریان دنیوی به شما خواهد داد که سبب اخذ تصمیمات صحیح و خردمندانه توسط شما خواهد شد .

امیرالملک در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه:

سلام بر صادق آقایی عزیز، انس و الفت شما با شعر عطار نشان از شخصیت ممتاز شماست. لیک باید گفت مزه‌ء شعر عطار در میان دندانتان به کمال ننشسته. کافی است کمی ژرف‌تر به تمثیل‌های این کتاب نگاه کنید آنگاه دریای معنی را در اسرارنامه‌ی شیخ می‌یابید. شما را دعوت به اندیشه در فقط همین تک بیت می‌کنم.
خرد نقد سرای کاینات است
ولیکن عشق اکسیر حیات است

هیرسا در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۱:

واقعا امیر خسرو دهلوی بهترین شاعر ی هست که تا حالا دیدم

سروش در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۸:

حامد بهداد در یکی از قسمت‌های سریال «دندون‌طلا» به زیبایی تمام اجرا کرد

آرمین عبدالحسینی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:

چرا همه ابیات مسجع هستند ولی بیت اول سجع نداره ؟

بهناز در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

ممنون از آقای رضا برای توضیحات بسیار آگاهانه شون.من مستقیم میرم سراغ معانی ایشون

نیکومنش در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

به نام مهربانی و عشق
اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شود
جان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زند
خورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق او
بر پوره ادهم جهد بر عیسی مریم زند
باظهور این عشق اعلی در جان ان یگانه عاشق و منجی عالم امکان تمام اسباب فعلیت خویش را از دست داده و دار اختیار ان وجهه الهی (هوالباقی)قرار خواهند گرفت و ان انسان عاشق واسطه فیض الهی به ابنا بشر شده و از این فیض نیز خود بهره مند خواهد شد در این جلوه عشق الهی جان عاشق که به شهود جمال حق رسیده ندای پاک و منزه است خدای بلند مرتبه سر داده و دل که عرش الهی است ندای خداوند می داند انچه را که شما نمی دانید سر خواهد داد خلاصه حسه اینکه خورشید حقیقت از مشرق دل عاشق جلوه گری کرده و هر ایینه این تلالو بر جان پاکان چون ابراهیم ادهم و حصرت مسیح زده و انها را به حظور دعوت خواهد کرد ... وصدق الله العلی و العظیم

سید حسین مجرد از رشت در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

متاسفانه بعضی از افراد بی سواد میگویند سعدی غزل عرفانی ندارد، خوب یا آنها واقعا بی سوادند، یا غزلیات سعدی را نخوانده اند و یا نمی فهمند.
وگرنه همانند این غزل بسیار که عارفانه است در غزلیات سعدی فراوان است.

karim sadati در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۳:

شعر بینظر مولانا با صدای مرحوم بسطامی واقعا شنیدنی است.

Shahram در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:

استاد شجریان با نام مستعار اردشیر بیدکانی این غزل را با زیبایی فوق العاده در دستگاه سه گاه و در دنباله آن ترانه ای با گویش محلی خراسانی به همراه تار استاد عبادی، اجرا کرده‌اند

نیکومنش در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

به نام مهربانی و عشق
نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح
نی عیش ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زند
نی آب نقاشی کند نی باد فراشی کند
نی باغ خوش باشی کند نی ابر نیسان نم زند
نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا
نی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زند
دوباره مولانا اشاره به این موضوع دارد که با تجلی ان عشق اعلی در جان و کالبد ان عاشق الهی دیگر کمان قوس وقزح که در اسطوره ها محل جلوس ابلیس بود از بین رفته و اسباب مستی با ظهور ساقی ازبین رفته و خود ساقی بی واسطه باعث سرور و وجد خواهد شد و صورت های عیش و شادمانی و زخم و مرهم به هم ریخته اسباب دچار دگردیسی خواهند شد به گونه ای که دیگر اب سیالیت خود را از دست داده و نقش پذیر نخواهد شد و باد نیز گستراندگی و فراشی را کنار گذاشته باغ سر سبزی را از دست داده و ابر نیسان نیز از باریدن محروم شده و اسباب درد و درمان و دشمنی و دوستی به هم ریخته و هیچ حنجره ای یارای سر دادن نوایی را نخواهد داشت وهمه اسباب عالم با ظهور سبب ماموره یعنی خلیفه الهی منتظر و موقوف فرمان او شده تا تحت امر او به اسبابیت ادامه داده یا از ادامه باز ایستند (تحت الامر قرار گرفتن تمام اسباب عالم به دست خلیفه الهی در پایانه قبل از رستاخیز )...

.. در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:

شورش عشق است، نه اویی، نه ماست..

سامان در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۷:

کسی اینجا مربع می نشیند
که در ایوان مثمن جا ندارد

سید جعفر هادئی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۲۱:

در آفرینش زیبایی خداوندی چهره بر زنان چه گناهی است که تاجر قاضی و حاکم در غلیان هوس شهوت تا جه رسد به عامه میخواهند زن صالحه را بفلاکت برسانند و زن را مستوجب عقوبت سخت قرار دهند. مردان باید پهلوان مردی کنن و بر نفس اماره خود فائق آیند.

سید جعفر هادئی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۱۹:

قدری با تعدیل به حکایت نگاه کنیم با پایین آوردن مقام شامخ زن در داستان مختار ثقفی قلب سیدتی ساداتی ذریه حضرت محمد صلوات الله علبه و آله، حضرت فاطمه سلام الله علیها را نشکنیم که یار حضرت علی علیه السلام بوده و ائمه اطهار را به اسلام تقدیم داشته است. اگر حکایت را مصداق قرار دهیم شبه در رفتار همسری علی و فاطمه میاندازیم.

سید جعفر هادئی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۲۰:

شیخ بها در این حکایت زن را یکی از نماد های شیطان معرفی می کند در صورتی مردان هم به موقعش به همان اندازخ نماد شیطانی پیدا می کنند. زنانی که از دامانش شیخ بها ظهور می کند. شکل گیری شاکله شخصیت هر فردی در دامن زن است. مردان در بزرگ کردن فرزندان کارشان حمایتی است. به همان اندازه که زن شیطانی میشود مرد هم به مقعس به همان اندازه است.

جعفر صادقی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:

بنام خدا
یکی از سیاست پیشگان زمان قاجار می گوید:
دوره ی آخرالزمان رسیده! و وقتی از وی نشانه ای از آخر الزمان از وی می خواهند می گوید:
در این زمانه نخود و کشمش را در جیب پیر مردها ریخته اند و گلستان سعدی را زیر بغل کودکان گذاشته اند.
در آخرالزمانی که کوک بودم و گلستان سعدی را زیر بغلم دادند و مرا روانه ی مدرسه کردند، خوشبختانه معلم دلسوزی همراه ما شد که می دانست ذهن کودکانه ی ما ممکن است نصایح و کلمات حکمت آمیز سعدی را بر نتابد، ولی ایشان با هزار حیله و تمهید آ نچه از سعدی می بایست به ما بیاموزد آموخت، روانش شاد و روحش قرین آرامش باشد. از جمله همین قطعه ی 32 بود که هنوز دفترچه ی آن را که باقلم نی نوشته ام دارم، ایشان این قطعه را این گونه تقریر می فرمود و ما تحریر می کردیم:
سپاس و شکر بی‌پایان خدا را
برین نعمت که نَهمَت نیست ما را
بسا مالی که بر مردم وبالست
مزید ظلم و تأکید ضلالست
مفاصل مرتخی و دست عاطل
به از سرپنجگی و زور باطل
نه آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
امیدوارم گنجور این قطعه را با تقریر معلم ما وارد متن اصلی کند و با این کار 23 حاشیه ی نوشته شده را بی اثر کند.
با احترام: جعفر صادقی

۱
۱۷۹۰
۱۷۹۱
۱۷۹۲
۱۷۹۳
۱۷۹۴
۵۴۰۷