گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

فلک با کس دل یکتا ندارد

ز صد دیده یکی بینا ندارد

درخت دهر سر تا پای خارا است

تو گل جویی و او اصلا ندارد

جهان از مردمی ها مردمان را

نویدی می دهد، اما ندارد

کسی از هفت بام چرخ بگذشت

که باغ هشت در مأموا ندارد

کسی کاین جا مربع می نشیند

در ایوان مثمن جا ندارد

چرا خسرو، نیندیشی تو امروز؟

از آن فردا که پس فردا ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظام قاری

فلک با کس دل یکتا ندارد

ز صد دیده یکی بینا ندارد

گلستان رونق کمخا ندارد

چمن آرایش دیبا ندارد

تنم تا یافت در بر صوف طاقین

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

سرم سودا دلم پروا ندارد

صباحم شب، شبم فردا ندارد

دلم در هیچ جا الفت نگیرد

سرم با هیچکس سودا ندارد

ز هر جا هر که خواهد، گو بجویش

[...]

رفیق اصفهانی

غمش جا در دلم تنها ندارد

به یکدل نیست کان غم جا ندارد

فغان کان شوخ بی پروا ز جوری

کشد وز کشتنم پروا ندارد

ز افغانم خبر پنداریش نیست

[...]

فایز

سهی سرو، این قد و بالا ندارد

گل احمر چنین سیما ندارد

نه در جنت، نه باغ خلد، فایز

خدا حوری چنین زیبا ندارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فایز
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه