گنجور

 
مولانا

زندگانی مجلس سامی

باد در سروری و خودکامی

نام تو زنده باد کز نامت

یافتند اصفیا نکونامی

می‌رسانم سلام و خدمت‌ها

که رهی را ولی انعامی

چه دهم شرح اشتیاق که خود

ماهیم من تو بحر اکرامی

ماهی تشنه چون بود بی‌آب

ای که جان را تو دانه و دامی

سبب این تحیت آن بودست

که تو کار مرا سرانجامی

حاصل خدمت از شکرریزت

دارد اومید شربت آشامی

ز آن کرم‌ها که کرده‌ای با خلق

خاص آسوده است و هم عامی

بکشش در حمایتت کامروز

توی اهل زمانه را حامی

تا که در ظل تو بیارامد

که تو جان را پناه و آرامی

که شوم من غریق منت تو

کابتدا کردی و در اتمامی

باد جاوید بر مسلمانان

سایه‌ات کآفتاب اسلامی

این سو ار کار و خدمتی باشد

تا که خدمت نمای و رامی