مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست
تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشقِ شِکَّر و بادامِ دوست
زلفِ او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من
بر امیدِ دانهای افتادهام در دامِ دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست
بس نگویم شِمِّهای از شرحِ شوقِ خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کـآن مشرف گردد از اَقدامِ دوست
میل من سویِ وصال و قصد او سویِ فراق
تَرکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست
حافظ اندر دَردِ او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد دَردِ بیآرامِ دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شوق خود به دوست سخن میگوید. او با اشتیاق و عطش به سراغ پیام دوست میرود و جانش را آماده فدای نام او میکند. شاعر خود را به بلبل در قفس تشبیه میکند که همیشه پر از عشق و شوق است. زلف دوست را دام و خود را در حال انتظار برای رسیدن به آن دانه میداند. او حتی در مستی عشقش نیز نمیتواند از آن دل بکند و به بیان درد و شوق خود ادامه میدهد. در نهایت، حافظ به این نتیجه میرسد که درد عاشق بودن درمانی ندارد و باید با این درد زندگی کرد.
هوش مصنوعی: سلام ای پیامآور عاشقان، پیام دوست را برسان تا با کمال میل و عشق، جانم را فدای نام دوست کنم.
هوش مصنوعی: دل شیدا و حیران من همیشه مانند بلبلی است که در قفس به سر میبرد. طبع من به خاطر عشق، شیرینی و خوشیهای دوست شبیه به طوطی است.
هوش مصنوعی: موهای او مانند دام میباشد و گونهاش به عنوان طعمه در آن دام قرار دارد و من با امید به آن طعمه، در دام عشق او گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: کسی که در آغاز وجود یک جرعه از زهر شیدایی دوست را نوشیده، تا روز حساب، به هوش نخواهد آمد و سرش را بر نخواهد گرداند.
هوش مصنوعی: نمیخواهم در مورد احساس عشق و شوق خود زیاد صحبت کنم، زیرا در این زمینه توضیحات بیشتر ممکن است مشکلساز شود و دوستیام را تحتتأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر دستی از من بگیری، چشمانم را مانند پودر تِتیا پر میکنم از خاکی که به خاطر قدمهای تو، در آنجا روشن و روشنتر میشود.
هوش مصنوعی: من به دنبال یار خود هستم و او میخواهد از من دوری کند. به خاطر او از خواستههای خود دست کشیدهام تا بتوانم آرزوی او را برآورده کنم.
هوش مصنوعی: حافظ درگیر غم و اندوه اوست و این درد را میپذیرد، زیرا میداند برای این احساس عمیق و بیپایان که ناشی از عشق است، هیچ درمانی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
داد باد صبحدم با عاشقان پیغام دوست
برد آرامم به بوی زلف بیآرام دوست
خاک میگفتم شوم تا در قدمهایش روم
باز میگویم نشیند گرد بر اقدام دوست
بارها رفتم به خدمت بر درش بارم نداد
[...]
وه که جانم گشت چون از درد بی آرام دوست
ساقیا لطفی بکن جامی بده با نام دوست
مانده بر بادام چشمانش دهان پسته باز
همچو من افتاده مسکین چون کند بادام دوست
می کنم جان را نثار مقدم میمون او
[...]
ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام دوست
تا که را از خاک بردارد دل خودکام دوست
ماه تابان کیست تا گیرد ازان رخسار نور؟
نیست هر ناشسته رویی در خور اکرام دوست
در کنار لاله و گل دارد آتش زیر پا
[...]
آن یکی از «أرنی» مخمور و مست جام دوست
و آن دگر از «لن ترانی» کشته ی پیغام دوست
یک درون از «اصطفا آدم» پر از انعام دوست
یک سر از «وجهت وجهی» پر ز عشق نام دوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.