رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبید
صَفیرِ مرغ برآمد، بَطِ شراب کجاست؟
فَغان فتاد به بلبل، نقابِ گُل که کشید؟
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیبِ زَنَخدانِ شاهدی نَگَزید
مَکُن ز غُصّه شکایت که در طریقِ طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز رویِ ساقی مَهوَش گلی بچین امروز
که گِردِ عارضِ بُستان خطِ بنفشه دمید
چُنان کرشمهٔ ساقی دلم ز دست بِبُرد
که با کسی دِگَرَم نیست برگِ گفت و شَنید
من این مُرَقَّعِ رنگین چو گُل، بخواهم سوخت
که پیرِ بادهفروشش به جُرعهای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز مِی نچشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای بهار و شادیهای آن میپردازد. شاعر با اشاره به آمدن بهار و نشانههای آن مانند سبزهها و گلها، بر لذتهایی که از میوههای بهشتی و شراب به دست میآید، تأکید میکند. او همچنین به این نکته میپردازد که برای دستیابی به خوشی و آرامش، باید زحمت کشید و در مسیر طلب تلاش کرد. شاعر از ساقی زیبایی میخواهد که امروز گل بچیند و از شراب بنوشد و در نهایت به گذر زمان و لزوم استفاده از لحظات اشاره میکند، چرا که بهار به سرعت میگذرد و نباید فرصتها را از دست داد.
هوش مصنوعی: خبر رسید که بهار فرا رسیده و سبزهها جوانه زدهاند. اگر کسی به وظیفهاش عمل کند، باید از گل و نوشیدنیهای خوشمزه استفاده کند.
هوش مصنوعی: صدای خوشی از مرغ به گوش میرسد، بگو کجاست آن بطر پر از شراب؟ بلبل در حال ناله و فریاد است، چه کسی نقاب گل را برداشت؟
هوش مصنوعی: هر کس که سیب زَنَخدانِ محبوب را نچشیده باشد، نمیتواند از طعم و لذت میوههای بهشتی باخبر شود.
هوش مصنوعی: نگران نباش و از غم و اندوه نگو، زیرا کسی که بدون زحمت تلاش نکرده، هرگز به راحتی به هدفش نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: امروز از چهرهی ساقی زیبا گلی بچین، زیرا در کنار صورت معشوق، خطی از گل بنفشه رشد کرده است.
هوش مصنوعی: چنان جذبه و دلربایی از ساقی وجود دارد که تمام توجه و احساسات مرا به خود مشغول کرده است و دیگر هیچ کس را نمیتوانم حتی بشنوم یا با او صحبت کنم.
هوش مصنوعی: من این پارچهی رنگارنگ مثل گل را میخواهم بسوزانم، زیرا پیر مرد بادهفروش تنها با یک جرعه از آن خریداری نکرد.
هوش مصنوعی: بهار در حال گذشتن است، ای دادگستری! توجه کن که زمان به پایان رسیده و حافظ هنوز طعم شراب را نچشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.