نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
دل حسود ز غم خویشتن فراز کشید
به وقت جنگ عتاب و خروش و زاری بود
کنون چه باید رودو سرود و سرخ نبید
در نشاط و در لهو باز باید کرد
که این دو بندگران را به دست اوست کلید
به کام خویش رسد از دل من آن بت روی
چنانکه زو دل غمگین من به کام رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی صلح و جنگ است. شاعر به محبوب خود اشاره میکند که وقتی از او صلح را میبیند، جنگ و عتاب را نادیده میگیرد و انتخابش صلح است. او میگوید که دل حسود با دیدن خوشحالی او، به غم خود میافتد. در زمان جنگ، عتاب و گریه وجود دارد، اما اکنون باید شادی و سرگرمی را در نظر بگیرند. شاعر بر این باور است که تنها محبوبش میتواند به دلش آرامش بدهد و او خوشحال است که محبوبش نیز به آرامش دلش توجه دارد.
هوش مصنوعی: معشوق من زمانی که من را در حال جنگ و جدال دید، به آرامش و صلح فکر کرد و دیگر به ماجراهای جنگ توجه نکرد و صلح را انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: او از سرزنشهایش خود را کنار کشید و به صلح و سازش روی آورد، حرفهای حسود را نادیده گرفت و به من گوش داد.
هوش مصنوعی: وقتی که من به خودم مینازم و به خودم میبالم، دل حسودان از غم خودشان غمگین و آشفته میشود.
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، شور و هیاهو و ناله و فریاد وجود داشت، اما اکنون چه باید کرد؟ آیا باید ترانه خواند و شراب سرخ نوشید؟
هوش مصنوعی: برای شادی و خوشی باید دوباره فرصتهایی را فراهم کرد، چرا که این دو موضوع، کنترلکنندهی سرنوشت ما هستند و کلید دستیابی به آنها در اختیار خود ماست.
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا به خواسته خود از دل من میرسد، مانند اینکه او با دل غمگین من به آرزوی خود دست یافته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر
زظل گوهر چترت شود سیاه وسفید
ایا وجود ترا فیض جود واهب کل
به عمر ملک سلیمان و نوح داده نوید
تویی که سایه عدلت چنان بسیط شده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.