زهیر در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶۲:
با توجّه به «ما» در مصرع زیر از مولانا:
آنگه کنی آهنگِ ما، آهنگِ ما
به نظر میاد در این مصرع و همچنین در رباعیِ بالا، مولوی از طرف راهیافتگان (یعنی همون «ما») سخن گفته و مخاطبش انسانهای کمالنیافته ولی طالب است.
سعید عباس زاده در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۳ در پاسخ به پریسا مالکی شریفی دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:
"و سقیهم" یعنی سیرابشان کنید. هم خانواده سقا ساقی
معنی مصراع: آن زمانیکه ساقی جام الست گفت وسقیهم (سیرابشان کنید، شراب برسونید بهشون) ...
دکتر صحافیان در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد(۱۷۱)
دیشب از پیشگاه آصف بن برخیا( وزیر سلیمان) پیک شادی سررسید، که از پادشاه جهان اشارت خوشگذرانی و حال خوش رسیده است.(وزیر شاه شجاع نیز آصف بوده است که بر خلاف پدرش مبارز الدین سختگیر نبود)
۲- خاک وجودمان را با شراب عشق گل کن( دیشب فرازمانی ابتدای خلقت است و البته هر لحظه باید ادامه پیدا کند)، آری زمان آبادانی ویرانسرای دل فرا رسید.( خانلری: آب باده)
۳- ( اکنون که دیدارش فراهم است در مییابم که)وصفهای بیاندازه که از موهای دلکش یار گفتهاند، یک حرف از هزار بیش نبوده است( خانلری: حسن یار- محور ابیات بر وصف دیدار است)
۴-لباس مستیهای من! عیبم را بپوشان! که معشوق پاکدامن برای دیدار آمده است( خانلری: کان پاک دامن اینجا)
۵- امروز جایگاه زیبارویان مشخص میشود، زیرا ماه زیبای من در صدر مجلس نشسته است( معیار ارزیابی زیبایی است)
۶- همت مور را میستایم که بر تخت جمشید( سلیمان) که جایگاهش در اوج آسمان است، حضور دارد( خانلری: معراج آفتاب)
روزی بر وادی نمل میگذشت.موری نامش منذره میگفت: ای موران در خانههای خویش شوید تا لشکر سلیمان شما را نکوبند. ایشان ندانند.باد سخن را به گوش سلیمان رسانید.آن مور را حاضر کرد و گفت: از من چرا میترسید، شادروان من در هواست و شما بر زمین؟مور: بلی تو در هوایی و لکن ملک دنیا را بقا نیست من ایمن نیم که از نفس تا به نفس ملک تو را زوال آید، به زیر افتی، ما کوفته گردیم( قصص قرآن، ۲۸۳)
۷- ایمانت را از چشمان دلربایش نگاهدار، که آن جادوگر، کمان ابروها را به قصد غارت ایمان وداشتههایت کشیده است( و البته چه غارت خوبی)
۸-هنوز آلودهای حافظ، از فیض شاه زیبارویان، پاکی بخواه! که معشوق معدن جوانمردی است( خانلری: آلودهای چو حافظ)
۹- دیدارش دریاست، لحظه را دریاب، دریاب!(مروارید بیاب یا تاکید) ای ورشکسته!( سرمایه از دست داده) هنگام تجارت و سود است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
امیر رحیمی در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۴۸ در پاسخ به جلال دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » ابتدای کلیله و دمنه، و هو من کلام بزرجمهر البختکان » بخش ۴ - علم به کردار نیک جمال گیرد:
در نسخه مرحوم مینوی این اشتباه تایپی وجود داره وگرنه در نسخه خطی شکل صحیح که همان «خورشید» است آمده است. همینجا به صفحات اول کتاب «بخش یک مقدمه نصرالله منشی وعلی الله توکلی» مراجعه کنید نسخۀ خطی موجود است. در تصحیح مجلس شورای ملی هم شکل صحیح کلمه ضبط شده است .نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۱ - وعلی الله توکلی
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:
عشق دردانه است؛
و من غواص؛
و دریا میکده!
سر فرو بردم در آنجا؛
تا کجا سر بر کنم......؟!
:))))))
+ من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم......!
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم.....؟
مسعود نخعی در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
واقعابعضی ازافرادچنان تفاسیری از شعر وسخن بزرگان می کنند که اگرخودشاعرمحترم زنده می شد هایهای می گریست.دوستان محترم این شعر کاملا اروتیک است وفحوای روشن جنسی دارد.افرادی که مدعی هستند درشعرشاعران بزرگ گذشته فقط صحبت ازخدا وعرفان وعشق الهی است یقینایقنایقنا باشعرفارسی بیگانه هستند.نه حافظ را می فهمند نه نظامی راخوانده اندنه از معاشقه ومغازله ی قهرمانان شاهنامه با زنها اطلاع دارند ،نه خمریه های منوچهری دامغانی راخوانده اندکه بزمشان ملازمه ی قطعی باحضور زنان دلربا داشته است .وقاطع دعوی هزلیات سعدی عزیرمااست.آیا آقایان می فرمایند نستجیربالله ونعوذبالله هزلیات هم معانی عرفانی دارد؟
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
تو چنان در دل و جان* رفته که جان در بدنی.....!
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
عجب زبونی ای خدا!
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
بسیار می گفتم که دل،
با کس نپیوندم!
ولی...
دیدار خوبان اختیار از دست دانا می برد.....!!
دل برد؛
و تن در داده ام!
ور می کشد؛
استاده ام!
کآخر نداند بیش از این یا می کشد یا می برد......!!!
به به!
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:
هم تو که خسته ای دلم
مرهمِ ریشِ(!!!؟) خسته ای.....(":
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم....
نازنینا!
تو دل از من؛
به که پرداخته ای؟!
:"))))))))
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
که نه قوت گریزست
و نه طاقت گزندت.....!
پ.ن شجریان: نه پای رفتن از اینجا
نه طاقتی که بمانم......!!!
هعی. رشته. 27. خرداد. 02
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۱ در پاسخ به فاطمه یاوری دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
بسیار توقف نکند "میوهٔ" بر بار
چون عام بدانست که شیرین و رسیدهست...!
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۰ در پاسخ به فرزاد دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
شعرها و متونی توی ادبیات بعد از گذشت زمان های طولانی باقی میمانند که از نظر مفهومی خیلی قوی روشون کار شده باشه... جوری که هرکس با توجه به جهان بینی خاص خودش بتونه معنای خاصی رو بگیره و برداشت کنه. و این نیازمند اینه که اون مفهوم استعاری و نمادین دقیق بیان بشه.
و خوب با این دید بخوایم بگیم برداشت اون افراد هم اشتباه نیست.
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی...
جرم از تو نباشد!
گنه از بخت رمیدست:)))))
.
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من...!
#حافظ
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
چقدر قشنگ؛ چقدر قشنگ؛ چقدر قشنگ........
واقعا عالیه. دم سعدی گرم:))))))))))
.
رحمت نکند بر دل بیچاره ی فرهاد
آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدست.....
.
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا......
حلوا به کسی ده که "محبت" نچشیدست....!
فاطمه یاوری در ۲ سال قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
آن چه بر من می رود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندت گرفتار آمدست....!
احمد مستان در ۲ سال قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۰ در پاسخ به هیچ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲: