محمد شریف صادقی
دانشجوی فیزیک هستم ولی دلباخته ی ادبیات فارسی. از کودکی با عشق دیوان شمس و دیوان حافظ بزرگ شدم گاهی از سر ذوق شعر می گویم.
محمد شریف صادقی در ۲ ماه قبل، شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱ - سیهچشمان شیرازی:
من مدت ها پیش غزلی به استقبال از این غزل شهریار سروده بودم که در دو بیت اول از او تضمین کرده بودم:
دل و جانی که در بردم من از صد دامِ دلبازی
به شوخی می برند از من سیهچشمانِ شیرازی
من آن «رندم» که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووَش چونان شوخی که با من می کنی بازی
ز شورم غرق آرامش! تو گویی شورشی دلکِش
خوش آن شورش که بنشانیّ و خوش شوری که اندازی
لب آن جانفزا، اَعجب! بگیرد جان چو گیرد لب
بده صد جان و سر یا رب که سر بازم به جانبازی
(یا...که سربازم به جانبازی)
در این بازار بیارزان، تو گر داری سَری آن سان
که پرده بردَرَد جانان، بباید جان بپردازی
شهید شاهد عشقم به کشتار هزاران جان
شهادت پیش شه باشد نشانی بر سرافرازی
چو زر زردم ز زاری... لیک نه زار، از زندگی راضی
رضا شاید که بگشاید ز رمز زندگی رازی
طلایی لیک ناخالص، بباید چکش و آتش
دمی تا بر دَمانی دل به رنجِ جان و بُگْدازی
جدل را بس کن ای درویش، بگرد از جمع ظاهر کیش
چه وقتی بیش زین بر یاوهپردازان بپردازی؟
شریفت را دلِ صادق دقایق جمله آمد دق
تو را کی می شود لایق که یکدل با دلش سازی
محمد شریف صادقی