گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همایون

همایون

تاریخ پیوستن: ۲۶م دی ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۷۷۶


همایون در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸:

کبر و‌کین را از بیرون نگاه میکند و دستوری حرف میزند، در حالیکه در مثنوی ماهنامه خود، هزاران بیت و داستان و تلاش میکند تا از درون به آن بپردازد و از زوایای گوناگون به آن می‌نگرد 

همایون در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۸:

دو بار از ضحاک میگوید در جوانی یک بار که تنها معنی عربی آن یعنی خندان را بکار می‌گیرد و اینجا کمی پیشرفت کرده و فهمیده ضحاک دو مار بر دوش دارد، در این غزل ها معلوم میشود که چرا خودش پس از دیدار شمس میگوید مرده بدم زنده شدم 

تفاوت جلال پیش از شمس با جلال‌دین پس از شمس از زمین تا آسمان است

همایون در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:

بیسوادی که با کلمات عجیب و‌غربب خود را دانشمند و فهمیده جا میزند، حتمن از غزل های جوانی جلال‌دین عزیز است و نشان میدهد اگر شمس نمیبود استعدادی شگرف چگونه به هدر رفته بود 

در این غزل نشان میدهد چگونه درگیر و گرفتار مخالفانی بوده‌است که یا پایین تر از او و‌ نوکران خلافت بغداد بودند و یا برتر از او بودند و‌نگران همکاری و خدمت او به سلجوقیان 

همایون در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳:

غزلی بدور از شأن جلال‌دین پس از ملاقات شمس بزرگ، به زمانی برمیگردد که هنوز زبان خود را نیافته و تمرین شعر میکند

همایون در ‫۲۴ روز قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶:

با دو نماد ارزشمند در شاهنامه به ویژه در داستان ژرف و بیمانند رودابه آشنا میشویم دو نماد کلیدی، یکی دایه و دیگری موبد.
چهاری ها در هستی و در بودن (بُوِش) بهم گره میخورند و در هم بافته می‌شوند، میدانیم که بافتن و یافتن کار جمشیدی است چهاری و سه‌ای دنباله دویی اوست. 
آن چهاری که با سه‌ای دایه پدید می‌آید نیکوست و سیمرغی و تازه 
اما آن چهاری که با سه‌ای موبد ساخته میشود تازگی ندارد زیرا موبد از روی سوداندیشی و چاره‌جویی سخن میگوید

سه‌ای در عرفان و رازورزی خورشیدیِ جلال‌دین، دیوانگی است، بیرون زدن از عقل و باورمندی وامانده که چهاری است و کار خود را کرده و باید نو شود و با چهاری یا فرم تازه‌ای همراه گردد. 
بودن (بوِش) با شدن به پیش می‌رود و ماندگاری پیدا میکند.

یکی از دوستان جلال‌دین که در نوشتن و بازنویسی مثنوی ماهنامه، همراه او و حسام‌دین(مرد دانشمند) بوده به نام فخردین سیواسی به سرنوشتی مانند خود او که در همنشینی با شمس پیدا کرد دچار میشود، در همنشینی با جلال‌دین و به ناگهان دگرگونی می یابد جوری که همه میگویند دیوانه شده، جلال‌دین این غزل را برای او می‌سراید

همایون در ‫۲۷ روز قبل، پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۵:

از غزل های عارفانه پیش از ملاقات و دیدار شمس تبریز 

همایون در ‫۲۷ روز قبل، پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۹ در پاسخ به پرویز شیخی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲:

خوشا به خال آنکه همه چیز را میداند و از پیش خوانده‌است و انتظاری هم از هیچ کس دیگری ندارد که هیچ، پشیزی هم  آدم‌ها بویژه ایرانی‌ها را نمی‌بیند، جای تعجب اینجاست که چرا در آسمان شعر و عرفان پرسه میزند آنهم در آسمان پر خطر جلال‌دینی که خدایش شمس است و بالاتر از خدا می‌رود 

که در عشقت همی‌سوزند حوران

همایون در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

چه زیبا درودی چه نازک سرودی

به خرسند مستی رسیدی که نوشت 

تا به حال همه سرمستی و شادکامی بود اینجا مرحله‌ای بالاتر پیش می آید و آن آفرین گفتن به این می و این مستی است گویی مستی دیگری پیدا شده که مست به خودش نوش باد میگوید و به این مستی و این شرابی که پیدا کرده‌است آفرین میگوید، یافتن شمس و آوردن او به گلستان بودن شرابی دیگر است و مستی دیگر که تاکنون نبود‌است

همایون در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:

شعر آیینی و پهلوانی و خراسانی بسیار ساده و روان است هرچند هیچ شاعری نتوانسته مانند آنرا بیاورد که فردوسی آورد، همگی آزمایشی کرده‌اند و پی برده‌اند.

یک برگزینی آزاد از شاهنامه:

چنین است گیتی وزین ننگ نیست

ابا کردگار جهان جنگ نیست

جز از آشتی جستنت رای نیست

که با او سپاه ترا پای نیست

کجا پادشاهیست بی جنگ نیست

وگر چند روی زمین تنگ نیست

بلند آسمان را که فرسنگ نیست

کسی را بدو راه و آهنگ نیست

به مردی کنون زور و آهنگ نیست

که با کردگار جهان جنگ نیست

خردمند هم نیز جاوید نیست

فری برتر از فر جمشید نیست

که با فر او تخت را شاه نیست

بدیدار او در فلک ماه نیست

بما بر ز دین کهن ننگ نیست

به گیتی به از دین هوشنگ نیست

به دیدار او بر فلک ماه نیست

به بالای او بر زمین شاه نیست

چنین بود تا بود و این تازه نیست

که کار زمانه بر اندازه نیست

اگر شاه را دل پر از جنگ نیست

مرا و تو را جای آهنگ نیست

به فر تو زیر فلک شاه نیست

ترا ماه و خورشید بد خواه نیست

همایون در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

ز غزل های دوران صوفی‌گری و پیش از دیدار شمس است که هیچ شور و‌مستی ندارد و تهی از آفرینندگی است و غزل تسلیم و دنباله روی و تقلید است، از آغاز تکلیف روشن است که بچه شتر شتر است و هر سازی که خدا بزند روح میرقصد و بازی بی مزه با روح و دل و جان و تن و مصر و مکه و ....

یک خواجه مجهول هم در پایان پیداش میشود و گویی  طعنی بدو داشته است 

همایون در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۱:

این قافیه میکند دیوانه یک تابش شمع و صد پروانه‌ گیسوی دراز و کار شانه کو آنکه زند تورا دهانه یا آنکه کشاندت به لانه 

نشان میدهد که جلال‌دین همیشه شاعر پیشه بوده  و علاقه مفرطی به آن داشته است

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰:

سماع آمد سماع آمد غزل بهر سماع آمد

چنان می‌گرد گرداگرد که گویی خود تو مجنونی

همایون در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

غزلی یگانه و کمیاب که جلال‌دین از خودش و کاری که کرده‌‌است میگوید از تمام آنچه نوشته  و سروده‌است در مثنوی ماهنامه و غزلیات شمس‌نامه 

آنش مهر و سخن، جادوی یگانگی و بخت و بهروزی جوانی درونی 

همایون در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱:

جهانجوی با فر جمشید بود

به کردار رخشنده خورشید بود

به فرّ کیی نرم کرد آهنا

چو خود و زره کرد و چون جوشنا

چو خورشید تابان میان هوا

نشسته بر او شاه فرمانروا

بزرگی و دیهیم شاهی مراست

که گوید که جز من کسی پادشاست

بیگمان بزرگی و سروری نزد عرفای مهری ما ریشه در باور پیشدادی ما و بر سنگ بنای شاهنامه استوار گردیده است

همایون در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۵:

غزلی که نشان میدهد جلال‌دین پیش از ملاقات شمس در عالم تصوف و عرفان پدری خود هم به شاعری علاقمند و با ردیف و قافیه مشغول و کوشنده بوده است و تسلط بر شعر و واژه و آهنگ و قافیه را در یک سال و چند سال بدست نیاورده است بلکه ثمره سالیان دراز ممارست و استعداد های ذاتی است

مقایسه کنید این غزل را با با غزل 

واقعه ای بدیده‌ام در خور لطف و آفرین 

خیز معبرالزمان صورت خواب من ببین 

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۳ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷۲:

رضا عزیز شاد شدم، من هم از سمنان هستم، دور و بر کویر و دشتیم، چه خوب!

راست میگویی بیت آخر خیلی سنگین است و برمیگردد به تابوت آتشین و رمیدن از زمین و ابر پاره پاره و خط کشیدن بر دو کون  

 پیش از این از گزینشی  میگوید و هجرانی و سپس پرسش از چشم خود و جان خود میکند که چه دیده اند و به کجا رسیده‌اند  

تبریز و شمس دین (با تاکیدو مکث)

و دگرها بهانه‌هاست (غیر از او همه چیز دگر بهانه است)

کز وی ( یعنی شمس‌دین تبریز )

دو کون را تو خطی درکشیده‌ای ( تو،خطاب به دل و جان خود)

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۸:

عشقی که جلال‌دین بدان پی برده و از آن میگوید بسیار ویژه است گویی از ژرفای درون است و همه چیز ها را کنار میزند و در همان ژرفا به خانه خود می رسد و تنها شیرینی و شادمانی آن به پژواک در می‌آید و غزل میشود و‌به گوش مردم می‌رسد 

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۱:

غزل  جانانه ای  سماع یارانه ای در دل و جان خانه ای دیدن مستانه ای روی خود آیینه ای 

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۸:

می‌زنم حلقهٔ درِ هر خانه‌ای

هست در کوی شما دیوانه‌ای؟!

ای خدا مجنون آن لیلی کجاست؟

تا به گوشش دردمیم افسانه‌ای

این غزل همان روایت از افسانه شدن است که جلال‌دین واقف است و هم میخواهد آنرا همگانی و خنیده سازد که او افسانه ای تازه در عشق ساخته است که دیگر سخن از لیلی و مجنون در میان نیست و افسانه‌های کهنه شده که هیچ رازی در خود ندارد و نیازمند هیچ کلیدی برای گوش عقل نیست، این داستان سراسر رازآلود و رمزگونه است و همیشه ماندنی

همایون در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۹:

افسانه ما شنو که در عشق

گشتیم فسانه چند خسبی

افسانه در عشق شدن برای جلال‌دین حقیقتی بسیار ارزشمند و جانانه است که بارها به آن اشاره میکند

اینجا یار خود را فرا میخواند به بیداری و همنشینی و‌از پایمردی خود میگوید و همچنین افسانه شدن عشق خود را گوشزد میکند 

۱
۲
۳
۳۹