رضا از کرمان در ۲ سال قبل، دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۳ در پاسخ به سیاووش دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۰ - همت مردانه:
سلام سیاوش عزیز بنظرم سگ درشت وبمثابه شیر معنی میده ومنظور خاصی نداشته ومیگه آهو برای نجات خودش میدویده ولی سگ به فرمان وخواست صاحبش در پی شکار بوده ومیدویده
شاد باشی
رضا از کرمان در ۲ سال قبل، دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۲ در پاسخ به ارغوان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
ارغوان عزیز سلام
حکما واطبا در قدیم برای آدمی چهار طبع قایل بودند وبر اساس آن بیماری و پروسه درمان تعریف میشد جهت اطلاع آن چهار طبع یا اخلاط چهارگانه وخصوصیت هریک چنین است
۱_دم یا خون که گرم وتر است بمثابه بهار
۲_صفرا که گرم وخشک است بمثابه تابستان
۳_سوداکه سرد وخشک است بمثابه پاییز
۴_بلغم که سرد وتر است بمثابه زمستان
ظاهرا سکنجبین را برای درمان صفرا تجویز میکردنددراینجا مولانا با توجه به ابیات قبل میگه حکیمان که در علم طب هریک خود را مسیح میدانست اقدام به درمان کنیزک کردند ولی انشاالله نگفتند(اشاره به آیه۱۸ سوره قلم و۲۴ سوره کهف)و از قضای الهی غافل شدند ومشیت خدا اینگونه بود که سکنجبین نه که صفرا رادرمان نمیکرد بلکه آن را میافزود وروغن بادام دیگر ملین نبودو هلیله که باعث لینت مزاج میشد باعث خشکی ویبوست میشد ودیگر آبی بر آتش نبودند بلکه مثل نفت شعله را بیشتر میکردند
شب خوش شاد باشی
جمال سعادتی راد در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
در مورد بیت آخر باید گفت که اول وظیفه اصلی دوستداران حافظ حفظ امانتداری این اثر بزرگ جهانی است و نباید بر اساس سلایق شخصی در ابیات تغییری ایجاد کرد.دوم: جای ناسپاسی است که نظرات استادانی مانند استاد آهی که به صورت کامل؛ دردْ سخن نمی کند را به صورت واضح توضیح دادند، استفاده نکنیم.
تابش در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
هر چند این پیام نوعی ساختار شکنی در وزن شعر فارسی است ولی خوبست بدانید وزن این شعر این است
فع مغتعلن مفتعلن مفتعلن فع
دو - دو سی سی دو - دو سی سی دو - دو سی سی دو - دو
محمد علی کبیری در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
در بیت
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا می کرد
بدین صورت صحیح است
رضا تبار در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:
معنی ابیات
1-آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
-آن انوار فرشته گونه که از منظر جان ما رفت
-چه اشتباهی از ما دید که راه خطا(راه چین و خطن/کنایه از راه دور) را در پیش گرفت و از ما دور شد.
2-تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
-از ان موقعی که آن چشم حقیقت بین از منظر دید من رفت
-هیچ کس بدرستی نمی داند که از دیدگان من چه اشکهایی ریخته است.
3-بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
-دودی که از جگر ما برخاست
-بسیار بیشتر از دودی است که بر شمع هنگام سوختن به ظهور آمد.
4- دور از رخ تو دم بدم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
-با دوری تو(ای همه معنای زندگی) لحظه به لحظه از گوشه چشمم
-سیلاب اشک جاری است و اشک همچون سیلاب می امد و چون طوفان بلا عبور می کرد.
5- از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
-از وقتی غم فراق و جدایی آمد (قبض)از پا افتادیم
-و از درد مردیم چون دوای درد ما از دست ما رفت.
6- دل گفت به وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
-دل بر این گواهی میداد که با دعا میتوان نعمت وصال از دست رفته را باز یافت.
-مدت مدیدی از عمر خود را بر سر دعا کردن گذاشته ام.
7- احرام چو بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
- (معشوق قبله ما بود)حال که آن قبله را از دست داده ایم و افق توجه به حقیقت را گم کرده ایم,چگونه می توانیم احرام ببندیم
-یا سعی بجا آوریم در حالی که صفا در ایثار و عشق ظهور میکند.
(ابتدا باید قبله را پیدا کرد و سپس احرام بست و در بین مروه و صفا سعی نمود.سعی و دویدن به کدام سو؟ وقتی که دیگر سویی برای انسان نماند.)
8- دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
-هنگامی که طبیب درد هجران مرا دید حسرت حال نزار مرا خورد و گفت:
-افسوس که در مورد درمان این درد تو در کتاب شفا(کتابی از ابو علی سینا در مورد طب) نیامده است.
9- ای دوست به پرسیدن حافط قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
-ای محبوب جان(می بینی که در غم فراق چه می کشم)انتظار این است که قدمی در مسیر توجه به دلداده خود برداری
-قبل از آنکه همراه با غم هجران این دنیا را ترک کنم
ارغوان در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۱ در پاسخ به ارام دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
سلام.
معنی این بیت قضا سرکنگبین صفرا فزود چی میشه؟
سیاووش در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۱۰ - همت مردانه:
آیا کسی میدونه شیرسگ به چه معناست؟
رضا تبار در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:
معنی ابیات
1-صبحدم مرغ چمن با گل نوخواسته گفت
ناز کم کن در این باغ بسی چون تو شکفت
- (در افق درخشش حقیقت به سالک) ,استاد معانی تذکر عالمانه ای به سالک مبتدی داد و گفت:
- به خودت نناز که تو تنها از الطاف الهی بهره مند شدی و دیگران را ازآن کمالات بهره ای نیست.افراد زیادی مثل تو است.
2- گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
- (سالک زنده دل که سراسر نمایش زیبایی و محبت است گفت:حرف درستی زدید) ما از سخن درست آزرده نمی شویم.ولی
-(ادب عشق را فرو نهادی) هیچ عاشقی با معشوق خود با لحن تند صحبت نکرده است!
(درست است که گلهای زیادی آمدند و پرپر شدند و از گلستان رخت بربستند ولی نباید قصه احساس زیبا بودن آنها نفی شود که گویا از آن زیبایی ها خبری نبوده است).
3-گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژه ات باید سفت
- (ای انسانی که پای در مسیر سلوک گذاشته ای) اگر میخواهی از جام زرین عشق آتشین بنوشی
-(کار ساده ای نیست) چه بساکه باید با نوک مژه ات مروارید سوراخ کنی تا گشوده شوند.
(به صرف اینکه به مطلبی رسیدید و آنرا حق دانستید وارد وادی معرفت نشده اید.باید ظرافت روح و روان را به میان آورید.روحی که حکایت از محبت است و با افراد رابطه برقرار و گفتگو می کند).
4- تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخسار نرفت
-در رسیدن به وادی محبت نه تنها باید شوق محبت به دیگران داشت بلکه
-باید خاک در میخانه (مسلک عشق) را نیز با رخسار خود جارو کنیم(در مسلک عشق و محبت باید خودخواهی و خود بینی را کنار بگذاریم).
5-در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت
- در گلستان ارم(در منازلی که احوالات روحانی برای سالک پیش میاید)این احوالات از نظر خوبی هوا
-زلف سنبل خودش را با نسیم سحری که میوزید آشفته میکرد.
(حافظ به زیبایی و ظرافت شاعرانه خود بیان میکند که وقتی انسان در مسیر عشق و محبت قدم گذاشت چگونه عالم برایش گلستان میشود و نفحات روحانی چگونه همه چیز را برای او می گشاید).
6- گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو؟
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
- (حافظ متذکر میشود که)آن گلستان ارم که جایگاه جم و دیدن حقایق و پایگاه صعود انسان است,اگر با ادامه محبت ادامه نیابد,
-بخت و اقبالی است که فرو می نشیند و از دست می رود.
7-سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت وشنود
-سخن عشق که همان دوست داشتن و محبت است چیزی نیست که بتوان صرفا از آن سخن گفت(بلکه باید در ارتباط با دیگران عملا آنرا تجربه و احساس کرد).
- این یعنی تقاضا کردن از حضرت محبوب که شوق محبت را در دل سالک لبریز کند.قصه دوست داشتن بالاتر از گفتن و شنیدن است و سخن را باید کوتاه کرد.
8-اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
-حافظ در مسیر ایثار و محبت آنچه را که خرد و صبر (تامل و اندیشه) می خواست بدست آورد, کنار میگذارد و حقیقت را با اشک(انتهای رقت احساس) می یابد.
-اشکی که حکایت از سوز عشقی می کند که هیچ چیز او را آرام نمی کند.
رضا صدر در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۴ در پاسخ به kara karimi دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در رثای شهید بلخی:
موافقم. البته این تعبیر منطقی اشکال تکرار قافیه رو حل نمیکنه، ولی این اشکالی است که گاه گاه در اشعار بزرگان هم پیش میاد.
بیژن امرایی در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۳ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
درود برشما👏کاملا صحیح فرمودین
بیژن امرایی در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۲ در پاسخ به نادر دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
درود دوست گرانمایه مغز داستان را اگر خوب بنگریم این داستان نمایش غرور و نامردی و کشته شدن پسری مهربان بدست پدری نادان نیست.این حماسه ی از رویارویی لشگر ایران درمقابل لشگر توران است، کشته شدن هر یک از پهلوانان یعنی شکست لشکر یکی از کشورهای متخاصم.رستم خنجر به قلب خود زد برای وطن. هم خود را کشت هم فرزندش را برای افراشتگی پرچم ایران .حال چه کسی مرداست چه کسی نامرد؟نامردی هم اگر هست آن افراسیاب بد سرشت است که پسری گُرد و وپهلوانی نوخط را بامکرو دغل مقابل پدری قهرمان واسطوره ایرانیان قرار میدهد.چه رستم از وجود پسر آگه باشد که بود،وچه نباشد درهردوصورت باید سهراب را پهلو می درید تا کشور به تاراج نرود .یک لحظه مرگ رستم را تصورکنید.بدرود
کوروش در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل سی و سوم - دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب:
تو این صد و خورده ای میلیون فارسی زبان یه نفر نیست که به عربی تسلط داشته باشه بیاد اینارو ترجمه کنه ؟ واقعا جای بسی تاسف هست
بیژن امرایی در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
بادرود به شیفتگان فرودسی و شاهنامه هماهنگونه که میدانید جنگ رستم سهراب،یک نمایشنامه ساده همچون هملت و...نیست دراین آوردگه یگانه فردوسی چند موضوع ملی میهنی برما برمی شمرد ودرپاسداشت آنها دردل انگیزترین قالب ادبیات حماسی یعنی تراژدی مارا آگاهی می دهد،مهمترین آن گرامیداشت میهن اهورائیست وبرتردانستن این مهم برجان ومال همچو ناموس است،همانگونه که رستم کرد.درنبرد اول رستم دل درگرو فرزند پشتش به زمین میرسد اما درانتهای دلبستگی که مرگ فرامیرسد به ناگاه با دیدن پرچم های واژگون(تصورپهلوان بعدازمرگ خود) ارتش ایران زمین این مهر(مهرپدری)می گسلد وحراست از میهن پهلوان را از خواب غفلت بیدار نموده وبه فریبی جانسوز پسر را به میعادگاه مرگ می کشاند و درادامه آنچه برهمگان آشکاراست. دل درگرومیهن داشتن پدری را بر جنازه پسر می نشاند.پرچم از دیدگاه رستم که همانا دراینجا خود فردوسی است نشان ایران است وهیچ حسی فراتراز وطن پرستی نزد ایرانیان نیست.داستان نبرد رستم وسهراب درس میهن پرستی است،نه غرور رستم و نه مهر سهراب ونه هیچ حس دیگری دراین میانه مهم نیست.آنجا که پیرمردی عارف در دفاع ازمیهن درمقابل سرباز تا دندان مسلح مغول ایستادگی می کند تا به شهادت برسد شاعری ایرانی نژاد می گوید:
یکدست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
علی رازنهان در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:
سعدی نازنین در این قصیده
چقدر به انسان عاشق و دلباخته تسلی داده
و چقدر پند و اندرز داده،،، که عشق اینه،عقل اینه
اما آیا می توان کاری کرد
می توان از طغیان عشق جلوگیری کرد؟؟!
به فرموده ی خود جناب سعدی
(فرمان عقل بردن؟ عشقم نمی گذارد)
انسان عاشق محاسبه ی عقل را نمی فهمد 🙏🏼❤️
حبیب شاکر در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶:
سلام بر دوستان
دنیا نکند وفا مبندش دل را
بی رنج کجا گنج دهد عاقل را؟
هشدار، که بیهوده نبازی عمرت
ور نه بخوری حسرت بی حاصل را
سپاس از عزیزان
دکتر امین لو در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر نازنینی
در ایام قدیم شغلی به نام خوشه چینی وجود داشت کسانی که فقیر بودند و مزرعه ای نداشتند هنگام درو کردن مزرعه ها پشت سر دروگر ها می افتادند و خوشه هایی را که توسط دروگرها درو نشده بود می چیدند اگر صاحب مزرعه انسان بخشنده و سخی بود عمدا شلخته درو می کرد تا خوشه های بیشتری برای خوشه چین باقی بماند. حافظ در این بیت به این رسم اشاره کرده است.
زهیر در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۱ در پاسخ به مستعار فلانی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۳:
مثنوی، دفتر چهارم، ۷۹، بیت ۸ تا ۲۴:
توضیحاتِ مولوی دربارۀ بایزید که گاهی میگفت «انا الحق»:
نقل آمد عقل او (بایزید) آواره شد
صبح آمد شمع او بیچاره شد
عقل چون شحنهست چون سلطان رسید
شحنهٔ بیچاره در کنجی خزید
(شحنه تقریبا یعنی مأمور حکومت، شما معادلشُ مأمور نیرو انتظامی فرض کن)
عقل سایهٔ حق بود حق آفتاب
سایه را با آفتاب او چه تاب
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد وصف مردمی
هر چه گوید، آن پری گفته بوَد
زین سری زان آن سری گفته بوَد
چون پری را این دم و قانون بوَد
کردگارِ آن پری خود چون بوَد؟
اوی او رفته، پری خود او شده
تُرک بیالهام، تازیگو شده
چون به خود آید، نداند یک لغت
چون پری را هست این ذات و صفت
پس خداوند پریّ و آدمی
از پری کی باشدش آخر کمی؟
شیرگیر ار خون نرّه شیر خَورد
تو بگویی او نکرد، آن باده کرد
ور سخن پردازد از زر کهن
تو بگویی باده گفتست آن سخن
بادهای را میبود این شر و شور
نور حق را نیست آن فرهنگ و زور
که ترا از تو به کل خالی کند
تو شوی پست او سخن عالی کند
گر چه قرآن از لب پیغمبرست
هر که گوید حق نگفت، او کافرست
چون همای بیخودی پرواز کرد
آن سخن را بایزید آغاز کرد
عقل را سیل تحیّر در ربود
زان قویتر گفت که اوّل گفته بود
نیست اندر جبّهام الّا خدا
چند جویی بر زمین و بر سما
ظاهرِ همۀ این توضیحاتِ مولوی، دقیقا بر آیۀ شریفۀ «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی» تطبیق میکنه.
زهیر در ۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۷ در پاسخ به آرمان وکیلی صادقی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۳:
صد البته طبق بعضی از حدیثا، خود امیرالمؤمنین علیه السلام کسانی را که مُصر بر این بودند که امام علی خداستُ به حکم خدا و دین، کشته و سوزاندهاند.
سفید در ۲ سال قبل، دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱: