Azar در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۵ - حکایت مرد یخفروش التمثّل فی دارالغرور:
با سلام خدمت دوستان . من در سایتهای مرتبط با دکتر دینانی دیدم که بعد از بیت چهارم این بیت نوشته شده بود: ع
مر را بر کدام متاع دادی
ز غم یخ چنین ندا دادی
لطفا یکی راهنمایی کنه که کدوم صحیح تره؟
سعید در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۲:
《صائب از هر کس که داری رنجشی اظهار کن
شِکوه چون در دل گره شد ، تخمِ کلفت میشود》
کُلفَت = رنج و مشقت
دکتر صائب تبریزی فوق تخصص اعصاب و روانهمان چیزی که تراپیستها امروز میگویند صائب ۵۰۰ سال قبل گفته
(اگه از کسی رنجشی دارین قبل از اینکه تبدیل به کینه بشه بهش بگین...)
mm_۰۰_sh ID در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
سلام
شب خوش
سر در گل درست تر است
در ادبیات قدیم حریف به کسی گفته میشود که شاعر فقط با ان شخص هم پیاله میشود و وارد مجلس می گساری میشود به علت اینکه بعد از مستی حس نسبت به عقل برتری یافته و ممکن است حرف هایی زده شود که شاعر میلی به دانستن عموم نداشته باشد بخاطر همین با حریف خود وارد مجلس میشود تا اگر در حالت مستی صحبتی هم شد فقط حریف خود بداند نه اغیار
در اینجا ما میفهمیم که ابوالسحاق اینجو حریف حافظ قبل مرگ بوده است
زمانی که اینجو به دست مبارزالدین حاکم وقت یزد کشته میشود خم های شراب را میشکند و در میخانه ها را میبندد به همین علت برای شراب خواری به خرابات یا جاهای کم عبورمرور میرفتند
حافظ هم که میگوید دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم :
منظور این است که دیشب به یاد دوست و حریف خود اینجو ب خرابات راهی شدم
خم می دیدم خون در دل سر در گل بود :
حافظ در اینجا با زیرکی و قدرت شاعری بالا با سر در گل بودن خم می به علت سرکه نشدن و خون در دل بودن خم که همان قرمزی شراب است غم و اندوه خود را به نمایش میگذارد و میگوید من هم مانند خم در دلم خون و بر سرم گل از غم و اندوه مرگ دوست و حریفم اینجو هستم
با سپاس
همایون در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵:
از جمله غزل های خوشایند جلال دّین است که به دستکاری و دوباره نویسی آن پرداخته است نوشته نخستین را در غزل شماره ۷۱۴ گنجور میتوان یافت، آنجا با نام شمس پایان می یابد و اینجا رازش را و نامش را از راه جان میگوید نه زبان
چون سخن آن پری در میان است و همه آن پری هستیم و شمس هم همان پری است
آن پری که هست و نیست نمی شناسد و چون هستی می یابد شمس میشود و شمس نیست میشود تا پری شود
این راز کار دانش تجربی و اندازه گرفتن نیست کار کشف و اختراع نیست بلکه شناختی درونی است که در این غزل ویژه در قالبی ممتاز و ویژه به آن پرداخته میشود
نجوا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱:
با سلام و عرض ادب و تشکر فراوان بابت زحماتتان در حفظ گنجینه ادب و شعر پارسی... این شعر را استاد 'عبدالوهاب شهیدی' و بانو 'الهه' در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 437 به طرز بی نظیری اجرا کرده اند... با تشکر
نجوا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:
با سلام و عرض ادب و تشکر فراوان بابت زحماتتان در حفظ گنجینه ادب و شعر پارسی... این شعر را استاد 'عبدالوهاب شهیدی' و بانو 'الهه' در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 437 به طرز بی نظیری اجرا کرده اند... با تشکر
نجوا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:
با سلام و عرض ادب و تشکر فراوان بابت زحماتتان در حفظ گنجینه ادب و شعر پارسی... این شعر را استاد 'عبدالوهاب شهیدی' و بانو 'الهه' در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 437 به طرز بی نظیری اجرا کرده اند... با تشکر
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۹:
مثالهای بیشتر
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من
به تکلف اگرم خامه ی بهزاد کنید
میگه من با هیچی نمیتونم این ناوک(تیر) را از دلم بیرون بکشم، حتی اگر بخوام با قلم بهزاد بکشم.
بیدل معمولا از «کشیدن» کلی مفاهیم ایهامی استخراج میکند:
۱- کشیده شدن به سمت چیزی
۲- حسرت کشیدن
۳- معمولا این کشیدن را همراه نقاش میآورد مثل همین بیت، که معنی نقاشیکردن هم بدهد.
یعنی حتی بهزاد هم نمیتونه اینو بکشه😃
در جایی دیگه
غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی
که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم
در جایی دیگر هم میگوید:
به این سستی که میبینم ز بخت نارسا بیدل
کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من
و در جای دیگر:
به این ضعیفی که بار دردم، شکسته در طبع رنگ زردم
بهگرد نقاش شوق گردم،که میکشد حسرتم به سویت
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۷:
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من
به تکلف اگرم خامه ی بهزاد کنید
میگه من با هیچی نمیتونم این ناوک(تیر) را از دلم بیرون بکشم، حتی اگر بخوام با قلم بهزاد بکشم.
بیدل معمولا از «کشیدن» کلی مفاهیم ایهامی استخراج میکند:
۱- کشیده شدن به سمت چیزی
۲- حسرت کشیدن
۳- معمولا این کشیدن را همراه نقاش میآورد مثل همین بیت، که معنی نقاشیکردن هم بدهد.
یعنی حتی بهزاد هم نمیتونه اینو بکشه😃
یا در همین شعر
غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی
که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم
در جایی دیگر هم میگوید:
به این سستی که میبینم ز بخت نارسا بیدل
کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من
و در جای دیگر:
به این ضعیفی که بار دردم، شکسته در طبع رنگ زردم
بهگرد نقاش شوق گردم،که میکشد حسرتم به سویت
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۱:
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من
به تکلف اگرم خامه ی بهزاد کنید
میگه من با هیچی نمیتونم این ناوک(تیر) را از دلم بیرون بکشم، حتی اگر بخوام با قلم بهزاد بکشم.
بیدل معمولا از «کشیدن» کلی مفاهیم ایهامی استخراج میکند:
۱- کشیده شدن به سمت چیزی
۲- حسرت کشیدن
۳- معمولا این کشیدن را همراه نقاش میآورد مثل همین بیت، که معنی نقاشیکردن هم بدهد.
یعنی حتی بهزاد هم نمیتونه اینو بکشه😃
در جایی دیگه
غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی
که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم
در جایی دیگر هم میگوید:
به این سستی که میبینم ز بخت نارسا بیدل
کشد نقاش مشکل هم به دامان تو دست من
و در جای دیگر:
به این ضعیفی که بار دردم، شکسته در طبع رنگ زردم
بهگرد نقاش شوق گردم،که میکشد حسرتم به سویت
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۲:
حیا کو تا زند آبی غبار هرزهتازم را
که من گرد هوس میگردم و بسیار میگردم
این غبار هرزهتاز را باید آبی بیاد(عرق شرم) و بنشاند چون زمین دارای گرد و خاک رو با آبپاشی غبار را مینشانند.
در جای دیگه میگه؛
وضع نامنفعلی سخت خجالت دارد
کاش از هرزهدویها عرق ایجاد کنیم
وضع نامنفعلی یعنی «خجالت نکشیدن»
در خیلی جاها بیدل از انفعال به معنی خجالت نکشیدن استفاده کرده.
در اینجا میگه خجالت نکشیدن اینجا خودش خجالت داره!
یه جا دیگه هم میگه:
گر نباشد اشک، خجلت هم تلافی میکند
بهر عذر چشم تر یک جبهه نم داریم ما
که یعنی اگر اشک نیست خجالت کشیدن هم تلافی میکنه و ما عذر چشم را با پیشانیای از عرق شرم جبران میکنیم.
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸:
دو روز در دل خونگشته جوش زن بیدل
نه باغ در خور جولان آرزوست نه راغ
نشان از اینست که به خود رجوع کن نه به مناظر بیرونی، در جای دیگر میگوید:
بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید
خون شوید آن همه کز خود چمن ایجاد کنید
طاهری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۷:
بی شک نعمت الله ولی از شایسته ترین مشایخ عرفان و تصوف بودن، این دیدگاه یافتن خداوند در مخلوقات از زیباترین عقاید فطرت انسان بشریست...
فرهاد ریاضی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۸ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
فکر کنم بهترین تفسیر برای این شعر همین تفسیر است البته تفاسیر دیگه هم زیبایی خود را دارند
سهیلا ن در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
وقتی مهر کسی در قلب بیفتد، هر شعر و ترانه ای انسان را یاد او می اندازد. من با اولین بار شنیدن این شعر، حضرت حق تبارک تعالی به نظرم آمد و بس. هرچند صفات انسانی هم در این شعر وجود دارد. مگر در اشعار حافظ و دیگر بزرگان شعر و عرفان کم دیده ایم که تجربه ای عرفانی با صفاتی مادی و ملموس به وصف درآمده است. اما اینکه مولانا برای شمس گفته یا خدا نمی دانم و به ذهن و قلب شاعر دسترسی ندارم. اما می توان از طریق علوم جدید زبانشناسی و تفسیر و مطالعه شعر به منظور شاعر نزدیک تر شد که باز هم به قطع نمی توان نظر داد. برای من مخاطب اهمیتی ندارد مقصود شاعر. من خود هرچه برمیدارم از این شعر آن اهمیت دارد و بس.
سعید در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
با سلام خدمت دوستان عزیز. در تایید فرمایش آقا رضای کرمانی یک نظر مهندسی در مورد بیت پنجم به عرض می رسد :
در مزایده و مناقصه های پیمانکاری موردی هست به نام ترک تشریفات مناقصه یا مزایده .به این ترتیب که گاهی کارفرمایان به خاطر آشنایی با سابقه خوب پیمانکار و همکاریهای مثبتی که قبلا با ایشان داشته اند اقدام به ترک تشریفات کرده و مستقیم با پیمانکار آشنا قرار داد می بندند.
دقیقا مطابق فرمایش حضرت حافظ بی معرفت مباش همون پیمانکار آشنای خوش سابقه . من یزید مناقصه یا مزایده .معامله با آشنا کنند یعنی ترک تشریفات میکنند و با آشنا قرارداد می بندند....
Reza Ahmadi در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:
سلام.از گنجور بسیار سپاسگزارم. این شعر حال انسان را خوب می کند.
خسرو ترقی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲:
درود بر ادب دوستان
در خصوص جهت یابی باستانی و قدیم چهار جهت اصلی به این صورت نامگذاری شده بوده است اول خوراسان که همانطور که از اسمش پیداست خور آیان است و جایی است که خورشید از آنجا طلوع میکند دوم خوروران است جایی که خورشید در آن غروب میکند و این دو جهت شرق و غرب هست
اما در آن دوره به جنوب نیمروز میگفتند همین الان هم یکی از القاب سیستان نیمروز هست و به شمال اپاختر که امروزه باختر میگوییم
اما بعد از حمله مغول این جهت یابی تغییر کرد و مردم به جای غرب گفتند باختر
فاطمه زندی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
غزل شماره ۲۱۰ حکیم سخن سعدی
۱_خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
نقد امید عمر من در طلب وصال شد
دستخوش: بازیچه ،ملعبه. معنای" عاجز "زبون و در "معرض" نیز در اینجا مناسب است. نقد امید: تشبیه صریح سرمایه امید. شد: رفت، بر باد رفت. معنای بیت: ای پسر از روزی که تو را دیدم خواب خوش و آرام من بازیچه خیال تو شد و از سرم پرید و سرمایۀ امید عمر من در تلاش رسیدن به تو بر باد رفت. آمدن واژۀ« پسر» در این بیت نباید شائبه انحراف جنسی و همجنس بازی را پدید آورد حتی در شعر کاملاً عارف مسلک، «نظربازی با جوانان نوخط» دیده میشود علاوه بر این باید به خاطر داشته باشیم که تغزل به یاد پسران در جا معۀ آن روزگار سنت ادبی پابر جایی بود که جامعه آن را کم و بیش تحمل میکرد تا نام دختران و زنان پردهنشین بر سر زبانها نیفتد.
۲_گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این به چه زیردست گشت آن به چه پایمال شد
این: اشاره دارد به عقل. به چه: به چه دلیل؟ چرا؟ آن: اشاره به «صبر». معنای بیت: اگر آرزوی وصال تو بر صبر و عقل من چی چیره نشده است، پس چرا عقل من که فرمانروای کشور وجود من است به فرمانبرداری محکوم تبدیل شده است که سخنش خریدار ندارد و چرا پا صبر من پایمال شده و در هم شکسته است.
۳_بر من اگر حرام شد وصل ِ تو نیست بوالعجب
بوالعجب آن که خون ِ منْ بر تو چرا حلال شد
بوالعجب :عجیب، شگفت.
۴_پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را
بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد
بدر: ماه تمام ،قرص کامل ماه. وجود: در اینجا یعنی "تن، بدن"بدر وجود "(تشبیه صریح )هلال: ماه نو. مظهر پاکی و لاغری و خمیدگی است و در مصراع دوم معنا مراد است. معنای بیت:اگر نور خورشید هلال ماه را به قرص کامل تبدیل میکند، پس چرا تن بدر مانند من در نظر چهرۀ خورشید مانند تو رو به نقصان گذاشت و لاغر و کمانی شد؟
۵_زیبد اگر طلب کند عزت ملک مصر دل
آن که هزار یوسفش بنده جاه و مال شد
زیبد: (از مصدر زیبیدن) شایسته است، به جاست. عزت: سرافرازی، ارجمندی. ملک: پادشاهی، مصر دل: تشبیه صریح )دل خود را به کشور مصر تشبیه کرده است. یوسف در مصر به مقام خزانهداری _ و بنا به برخی روایات_ پادشاهی رسید مصرع اول در چاپ یغمایی چنین است: «شاید اگر طلب کند عزت ملک مصر را »یوسف: پسر یعقوب، از پیامبران بنی اسرائیل. در زیبایی مَثَل است. در چاپ یغما «ای که هزار یوسفت» آمده است معنای بیت :کسی که هزار یوسف زیبارو و صاحب مقام و مال بندۀ او شدهاند اگر خواهان مقام ارجمند پادشاهی در کشور دل شود بجاست (چنان زیباست که حق دارد بر دل من فرمانروایی کند.
۶_طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد
طرف مدار: تعجب نکن .در او یعنی: در دل
۷_سعدی اگر نظر کند تا نه غلط گمان بری
کاو نه به رسم دیگران بنده زلف و خال شد
نظر کند: نظربازی کند، جمال پرستی کند، به چهره زیبا رویان نگاه کند. تا نه: مبادا .کو: که او. معنایی بیت: سعدی نظر باز است، اما مبادا به اشتباه تصور کنی که نظربازی او مانند شیوه نظربازی دیگران است که در بند زلف و خط و خال معشوق اند، غرض ِ او از نظر بازی چیزی نیست جز تماشای جلوۀ جمال معشوق اَزَلی.
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
علیرضا محبی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰: