گنجور

 
سعدی

نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول

در سرای به هم‌کرده از خُروج و دُخول

شب دراز، دو چشمم بر آستانِ امید

که بامداد در حجره می‌زند مَأمول

خمار در سر و دستش به خون هشیاران

خضیب و نرگس مستش به جادویی، مَکحول

بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند

که من دو گوش بیاکندم از حدیث عَذول

چنان تصور معشوق در خیال من است

که دیگرم متصور نمی‌شود مَعقول

حدیث عقل در ایّام پادشاهیِ عشق

چنان شده‌ست که فرمانِ عاملِ مَعزول

شکایت از تو ندارم که شُکر باید کرد

گرفته خانهٔ درویش پادشه به نُزول

بر آن سِماط که منظور، میزبان باشد

شکم‌پرست کند التفات بر مَأکول

به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر

چنان موافق طبع آیدم که ضرب اُصول

مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی

چه نسبت است؟ بگویید قاتل و مقتول

مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش

دریغ باشد پیغام ما به دست رسول

درون خاطر سعدی مَجال غیر تو نیست

چو خوش بوَد به تو از هر که در جهان مشغول

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۳۵۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل ۳۵۱ به خوانش عندلیب
اشکالات خوانش

خوانش خانم عندلیب
بیت 5 مصرع دوم: دیگرم، دیگر خوانده شده است.
بیت 6 مصرع دوم : فرمان باید با کسره خوانده شود (فرمانِ) اما به سکون خوانده شده (فرمانْ)
وقف و وصل ها و استرس های صحیح رعایت نشده گاهی خبر به صورت صفت خوانده شده یا مواردی این‌چنین

اشکالات خوانش

خوانش آقای لیله کوهی
بیت 8 بر آن سماط که منظور میزبان باشد – باید بعد از منظور، وقف شود اما با کسره خوانده شده (منظورِ) معنا از بین رفته است. (بر سفره ای که میزبان، منظور نظر باشد شکم پرست التفات به غذا می کند)

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۸

بر آن سماط که منظور میزبان باشد

شکم پرست کند التفات بر مأکول

ایرج میرزا

«شکم پرست کند التفات بر مأکول»

به خاصه کز سر شب بار معده سنگین بود

امیر معزی

عزیز کرد مرا باز در محل قبول

ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول

چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار

شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول

چو در ستایش او لفظ من مکرر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول

دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول

ادیب صابر

زنفس او به لطافت همی رسند نفوس

ز عقل او متحیر همی شوند عقول

به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور

گه غضب متانی، به گاه عفو عجول

مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول

مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول

نه دست با تو درآویختن نه پای گریز

نه احتمال فراق و نه اختیار وصول

کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت

[...]

حکیم نزاری

نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول

سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول

در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق

که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول

ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه