Mkl Lop در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:
ببینید برگ درختان سبز اگر از نظر دستوری بریم
سبز میشه صفت درختان
حالا بر فرض اینکه سبز صفت برگ است
از نظر معنایی هیچ مشکلی پیش نمیاد و هردو درست می باشد به عقیده بنده .
توجه کنید هنگامی که درختان سبز و شاداب باشند خب برگ درختان هم شاداب یا همان سبز است نمی شود که درخت شاداب باشد ولی برگ هایش مثلا زرد
مهدی در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳:
عصا دارای ارایه تصدیر میباشد.
تصدیر: اگر حرف تکرار در اول و اخر عبارت بیاید ارایه تصدیر میباشد.
پارسا متولی در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
به گمانم مصرع دوم بیت چهارم
"که هرچه ساقی ما ریخت عین الطاف است" درست تر باشد
بی نشان در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۸:
و اما بعد :
این غزل در وجوهی دیگر نیز با مقام شامخ نبوی ارتباط می یابد که در بادی امر از نظر پنهان می نماید
در بیت اول و با توجه به ارکان گفتمان عرفانی امروز و امسال در معانی محدود متعارف خویش استعمال نشده اند و اشاره به همه ی زمان ها و همه اعصار بعد از ظهور ازلی مصطفوی دارند
نمی توان تنها امروز محدود مقید را روز شادی و امسال زمان دهری را سال گل دانست و بس
تا بوده و خواهد بود انسان موظف و مکلف به شادزیستی رمزگانی عرفانی و نکوحالی مترتب بر معرفت و آگاهی است حال این شادی برای هر نفسی در برهه ای حاصل می شود و او را به جمع نکوحالان در پرتو نکویی حال گل مجال و اذن ورود می دهد
جناب عارف قدوسی می فرماید حال در مقام تبعیت از حال همواره نکوی گل نیکوست پس بقای نیکویی حال گل باد و این به تعبیری که قصد
و یقینا بضاعت ورود به بواطن آن نیست اشاره به ذکر عمومی وارده از جانب معصومین طاهرین را دارد یعنی ذکر شریف صلوات
سلم و سلام و تحیت و افزون باد بهترین ها بر محمد صل الله و آل و ایل او از جانب حضرت الله جل جلاله و مجاری مشیت و تدبیر عوالم یعنی ملائکة لله و اهل ایمان که خود مستجمع طلب بهترین حال برای جمیع موجودات اولین و آخرین است (عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود)
شاهد این مدعا را حضرت مولانا خود در غزلی بدینگونه بیان فرموده است که :
صلوات بر تو آرم که فزوده باد قربت
که به قرب کل بگردند همه جزوها مقرب
حال نیکو برای انسان صاحب بصیرت و عارف واقف بر خویشکاری خویش جز در پرتو قرب و نزدیکی بلاانقطاع و مدام در بستر بی زمان و بی مکان به حقیقت وجود حاصل نمی گردد (بیت مذکور محتاج مداقه ی بسیار است و دارای بواطن بیشمار چون هر کلی مستجمع اجزاء بیشمار است ) قرب و بعد در بنیان اندیشه عرفانی خود داستانی است
خلاصه اینکه حال نکوی گل همانا حال نکوی ماست پس بیش باد.....
دریغا اگر دوستان جان را فرصت و مجال حضور در زمانی معین بود و بر روی تک تک کلمات و مصاریع و ابیات و ارتباطات آشکار و پنهان آن ها اظهار نظر و شور و مشورت میشد بسیار پسندیده بود
به حقیقت این گنجینه ی ذخار معرفت سوا و ورای شمای کلی و برداشت مقدمی برخوردار از معارف بیکران پنهانی است که اکتشاف ذهنی وقاد و ضمیری پالوده را می طلبد .....
به بیت دوم از این معرفتستان نگاهی بیندازید بی نظیر است و عمیق در عین نظیره داشتن و سادگی ....
گل را مدد رسید ز گلزار روی دوست
تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل
این بیت یعنی چی ؟!
کدام گل را مدد رسید جناب مولانا گلی که شما در قونیه 7 قرن پیش دیدی و بوییدی ؟! آیا قبل از آن گلی نبود و اگر بود مدد از گلستان روی دوست نداشت که زائل بود ؟! یا چشم شما به مجرد اعراف و اشعار به حقیقت سرنمونی گل مثالی ازلی دیگر زوالی نمی بیند ؟! حجاب زوال نگری از چشم تو به کناری رفته یا گل در پرتو مدد گلستان دوست بی زوال و مانا گردیده است ؟! ( نظرگاه مستتر در بیت بینهایت قابل تامل و کلیدی است در تبیین ارتباط عوالم انفس ، تکوین و تدوین )
گل چرا مدد خواه شده است ؟! از که مدد خواسته است ؟! چرا مستحق مدد واقع شده است ؟! به چه کار آمده است ؟! چه با چشم نظاره گر خویش کرده است ؟! این همانی گل در حالات و سکنات برون داد و برون فکنی حالات انسان صاحب بصیرت است یا بالعکس ؟! تکوین راه به نفس برده یا نفس به تکوین معنای ابدیت و بی زوالی داده است کدام آیینه ی دیگری است ؟! گل ظاهری ریزش و زوال ظاهری دارد و حقیقی این گل مانا و بی زوال کدام گل است و از کجاست که نرگس و سوسن و باغ و بلبل هر یک به فراخور خویش بدو مشغولند ؟! .....
دوستان جان و ادب دوستان فرهیخته اگر محبت اصلاح برداشت های این کمترین را بنمایند منت گذاشته اند
بیاییم در ابیات بعد بیندیشیم و صلای عام در دهیم در راستای تعالی بخشیدن به افق تفکر خویش
بی نشان در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۸:
عرض سلام و ادب خدمت معرفت پژوهان ارجمند
نکاتی چند که صرف برداشت های شخصی تقدیم به عزیزان
بنده جز درمقام پاسخ به دوست گرانقدری که غرق لطف را بر متن موجود ارجح دانسته اند در حد بضاعت مختصر عرض کنم اعتقاد به بویناکی و طیب رایحه ی عرق مصطفوی پیشینه ای روایی دارد و اینکه مخلص این سنخ از روایات به ارتباط آن با رایحه ی گل محمدی می انجامد و از طرفی نیز گل در پیشینه ی ادب کلاسیک مطلق گل سرخ را شامل میشده است و بعدها به اقسام و انواع دیگر از گل ها تعمیم و تسری یافته است
منشا و سرنمون رایحه ی گل از طیب و شمیم ریح و رایحه ی عرق مصطفویست صلوات الله علیه
دکتر صحافیان در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » حکایت:
مسائل فلسفی و عرفانی (شما اولین کسی هستید که این مطالب را می بینید)
شاعران عارف یا عارفان شاعر؟
بازخوانی و واکاوی گنجینه های ادب فارسی
رسولا رهبر عطار از تست
ز سر عشق برخوردار از تست
ز تو دارد گهرهای معانی
بجز تو کس ندارد وین تو دانی
یقین کز شاعرانم نشمری تو
به چشم شاعرانم ننگری تو
(الهی نامه،معراج حضرت رسالت)
هر گروهی در تلاش است تا مشاهیر زبان فارسی را به خود منسوب کند( غافل از این که رمز بزرگی آنان این بود که آن را در درون بجویند نه بیرون)اما خاستگاه بزرگان ادب فارسی کجاست؟
صوفیان راستین از آن سو می کشندشان، عارفان نامدار از سویی دیگر و ادیبان در میانه نشسته و آنان را متعلق و مانند خود می دانند، ولی خردمندانی چون عطار، مولانا،سعدی، حافظ و... عارفان آگاهی بودند که حقایق بیرون از زمان و مکان را با زبان تمثیل و اسطوره و ... بیان کردند و بهترین قالب را شعر و ادبیات یافتند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
مستعار فلانی در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷:
در بیت چهارم به ظاهرا بحث انتظار ظهور حضرت ولی عصر عجّل اللّه فرجه هست
سلطان عشق هم که امام حسین یا حضرت علی ابن ابیطالب علیهم السّلام هست.
خاصگان هم عرفایی مثل خود عطار و مولوی و حافظ و ابن عربی و سلمان و آقای نجابت
عدنان العصفور در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸:
چه کشیده اند پارسیان از دست ترکان غ. و مغول که اینگونه میسرایند
امن و راحت در میان ملک پیدا می شود
سایه کیخسرو فرخ به ایران می رسد
چشم روشن می شود چون صبح دولت می دمد
این شب تاریک ظلمانی به پایان می رسد
می در فشد ابر و می گوید زمین مرده را
تازه و سیراب خواهی شد که باران می رسد
من نمیدانم انان که اذرپادگان را ترکی میناممند بتتث
رضا س در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
به نظر من گلاب درسته. مصرع دوم از دو جمله تشکیل شده: «بخواه جام» (که منظور جام شرابه) و بعد: « گلابی به خاک آدم ریز». اولش میگه به سلامتی این که ما انسان هستیم و بر خلاف فرشتگان عشق داربم شراب بخور و بعد میگه به همین خاطر یک خدابیامرزی هم به آدم بگو که ما از نسل اون هستیم و با اینکه با اشتباهش از بهشت انسان رو به زمین فرستاد ولی همینکه در وجودش عشق بود کافیه که ازش به خوبی یاد کنیم. الان هم روی خاک مرده گلاب میریزند و درسته که اصطلاح شراب به خاک ریختن هم در شعر حافظ داربم ولی اینجا گلاب معنی درستتری داره.
شعیب در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
/ وانمود .... / نشاندادن / نشان داد مارا
sahra در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶:
در بیت آخر دویی به جای دثی صحیح است. لطفا اصلاح بفرمایید
سید میثم تمار در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۵ - در ستایش شاهزادهٔ کیوان سریر اردشیر میرزا دام اقبالهالعالی گوید:
استاد سرآهنگ ملقب به سرتاج موسیقی قسمتهایی از این ترکیب بند را خوانده اند که لینک آن را خدمت دوستان میگذارم.
پیوند به وبگاه بیرونی
اما وقتی این شعر را خواندم متوجه شدم که چه استعدادهایی از نان شاهان تربیت می شوند اما نه برای اینکه خدمتی برای بشریت کنند بلکه برای اینکه چشم و گوش کجِ شاه را همچون بتان روم ترسیم کنند به زیبایی های وزن و قافیه. یک نکته که همواره در اشعار فارسی یافت می شود همجنس گرایی است که آن هم بچه از ترسایان و دیگر اندیشان به غنیمت گرفته می شده البته طوری که در اشعار پیداست. به طور مثال در همین شعر:
وز روم هر کجا بچه ترسای مهوشست
ور خود بود کشیش کلیسا بیاورید
امین کیخا در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
غیرت از لغت غیر می باشد یعنی حسودی ای که از بودن غیر از خود در جایی خودیوار یا شخصی خودیوار در کسی ایجاد شود ، غیرت در این شعر از شیطان بوده است که انسان را مناسب عشق داشتن به خداوند نمی دیده است و طبق این شعر کینه ی شیطان و انسان از اینجا بخاطر غیریت و غیرت آغاز شده است
مهر در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی زوطهماسپ » پادشاهی زوطهماسپ:
سخن رفتشان یک به یک هم زوان
که از ماست بر ما بد آسمان
ز هر دو سپه خاست فریاد و عَوْ
فرستاده آمد به نزدیک زَوْ
( ظاهرا عو، به اشتباه عفو تایپ شده است.
تینا در ۴ سال قبل، دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰:
خواننده ای به اسم کابوس هم انتهای آهنگ (لخته) خودش این رباعیو میخونه. فوق العادس گوش بدید!
علی ج در ۴ سال قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
ممنون از گنجور
این موارد صحیح هستند
از گدایان جهان...
از در خویش خدایا..
رضا در ۴ سال قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
در بیت سوم کلمه سخت اشتباه تایپی بوده و کلمه صحیح سخن می باشد .
خیام شناس در ۴ سال قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:
خوب جزعده ای نمیدونند منظور خیام را که متاسفانه در این نظرات کسی اون رو نگفت راز خیام را هرکسی نمیداند من این راز را میدانم اما نگفتنش بهتر از گفتنشه
برگ بی برگی در ۴ سال قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
جوی آب کنایه از جریان آب زندگانی در انسان و پای بید یعنی در زیر سایه گسترده زندگی یا خدا ، و همراه خوش مشرب ، دلبر شیرین ادا و ساقی زیبا رو که دمادم جام معرفتش را لبریز از می خرد و هشیاری کند و در این حال طبع و ذوق شعر نیز خواهی نخواهی فوران میکند . اگر دلبر شیرین ادا و لوند همان همراه خوش مشرب و اهل دل باشد که چه بهتر .
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
پس ای بخت دمیده ، اگر قدر این اوقات را بدانی که میدانی ، این عشرت حقیقی ست و گوارای وجودت که خوش روزگاری داری .
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
عشق زمینی که بر پایه از خود گذشتن تا به معشوق رسیدن باشد تمرینی برای عشق بزرگتر به خدا یا زندگی ست چنانچه مولانا میفرماید :
غازی به دست پور خود شمشیر چوبین می دهد
تا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزا
عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود
آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا
پس هر یک از این عشقها که درواقع از یکدیگر جدا نیست بار یافتن به درگاه حضرتش میباشد و جای دود کردن اسفند برروی آتش برای دور ماندن از چشم زخم بد اندیشان را دارد .
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
حافظ لطافت طبع خود را به حق مانند عروسی دانسته که آن را به زیباترین ها میآراید ، باشد که پس از گذشت ایام و سالها ، این ابیات زیبا بدست عاشقی با دید خوش زندگی افتاده و از آن بهره ها ببرد . یعنی آن فکرهای بکر را در راه زندگی بکار برد .
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
میفرماید چنین بزمی که در بیت آغازین غزل ذکر شد نتیجه و داد خوشدلی چنین انسانی ست که با دید زندگی به جهان نگریست و مرکز و دل خود را خوش و زیبا گردانید ، پس بدون شک چنین پاداشی را غنیمت خواهد شمرد زیرا که این بازتاب نور خورشید حضرت معشوق میباشد که مهتاب وار دل او را برافروخته است و از همین روی کنار و یا منطبق بر لاله زار خوش زندگی شده ، یعنی با خدا یا زندگی یکی شده است .
میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش
حافظ تمثیل دیگری آورده ، میفرماید این نگاه از دریچه چشم خدا یا جهان بینی زنده زندگی ست که می و شراب معنوی می خوانندش و جای چنین می در کاسه چشم سالک است و خدا مبارک کند چنین شرابی را ، یعنی برکت محض است چنین شرابی ، زیرا این شراب انسان عاشق را مست میکند در حالی که عقل او را زایل نمی کند و هرچه بیشتر بدهند انسان عاشق با خماری بیشتر طلب میکند .
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
پس ای انسانی که عمری را به غفلت گذرانده ای و همه عمر از چیزهای این جهانی مستی و سرخوش طلب میکردی ، از خواب برخیز و برای بدست آوردن رموز دستیابی به می و شراب معنوی ذکر شده با بزرگانی چون حافظ به میخانه قدم بگذار تا کار نیکویی که چنین برکاتی برای انسان به همراه دارد را به تو بیاموزند .
شنگولان خوش باش کنایه از انسان هایی ست که با این می معرفت از شادی های گذرای بیرونی دل بریده و به شادی و سرخوشی پایدار درونی رسیده اند .
آپادا در ۴ سال قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:
سلام. اولا همانطور که عنوان شده لقمان ادب را از بی ادبان یاد گرفته نه از بی ادب که این نشان از جمع بی ادبان است نه یک نفر بی ادب. ثانیا لقمان که مورد اشاره سعدی است باید انسان کامل و بالغی باشد که سعدی از وی در انظار عمومی نام می برد، پس لقمان در طول زمان انسان با ادبی شده است نه فی البداهه که این مطلب نشان از آن دارد که مثلا اگر کودکی خطایی انجام داد چون هنوز به طور کامل فهیم نیست پس بر او حرجی نیست و باید به وی آموزش داد . این نشان می دهد که انسان اگر در جهان تضادها را ببیند و از نکات مثبت آن درس بگیرد به شخصی فهمیده و عاقل تبدیل می شود.