گنجور

 
حافظ

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است

به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفترِ اشعار و راهِ صحرا گیر

چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد

که مِی حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است

به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش

که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است

بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاسِ کار بگیر

که صیتِ گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است

حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران

همان حکایتِ زَردوز و بوریاباف است

خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ

نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۴۴ به خوانش محمدرضاکاکائی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
حافظ

اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است

وگر به قهر برانی درون ما صاف است

بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است

چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است

ز چشم عشق توان دید روی شاهد غیب

[...]

صائب تبریزی

ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است

غمین مشو که سراپرده های الطاف است

صفای روی زمین در صفای دل بسته است

که آب جوی بود صاف، چشمه تا صاف است

نمی توان ز گرانان به گوشه گیری رست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه