گنجور

 
سعدی

دولت جان پرورست صحبت آمیزگار

خلوت بی مدعی سفره بی انتظار

آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم

صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر

دور نباشد که خلق روز تصور کنند

گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار

مشعله‌ای برفروز مشغله‌ای پیش گیر

تا ببرم از سرم زحمت خواب و خمار

خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع

ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار

برگ درختان سبز پیش خداوند هوش

هر ورقی دفتریست معرفت کردگار

روز بهارست خیز تا به تماشا رویم

تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار

وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم

شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار

دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت

برق یمانی بجست گرد بماند از سوار

دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی

دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۲۹۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۹۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوسعید ابوالخیر

چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار

دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار

دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار

خوشتر ازین در جهان، هیچ نبوده‌است کار

منوچهری

سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار

چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار

مرغ نهاد آشیان‌بر سر شاخ چنار

چون سپر خیزران بر سر مرد سوار

مسعود سعد سلمان

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار

رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار

خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط

جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار

خاک نبینی به ره خرده نقره بساط

[...]

امیر معزی

ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار

گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار

از کرم شهریار کار تو همچون نگار

وز قلمت چون نگار مملکت شهریار

سوزنی سمرقندی

ای کل رواسک کند و سرسر خار

دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار

کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور

بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار

دیگهای مایه تو پر غدد و کرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه