گنجور

 
بیدل دهلوی

هرسو نگرم دیده به دیدار حجابست

ای تار نظر پیرهنت این چه نقابست

خمیازهٔ شوق تو به می کم نتوان ‌کرد

ما را به ‌قدح نسبت گرداب و حبابست

آستان نتوان چشم به پای تو نهادن

این گل ثمر دیدهٔ بی‌خواب رکابست

ای شمع حیا رنگ‌، عتاب آن همه مفروز

هرجا شرر آیینه شود جلوه کبابست

غافل ز شکست دل عاشق نتوان بود

معموری امکان به همین خانه خرابست

گیرم نشدم قابل پیمانهٔ رحمت

آیینه یاسم چه کم از عالم آبست

پرواز نیاید ز پرافشانی مژگان

ای هیچ به کاری که نداری چه شتابست

ما هیچکسان‌، بیهوده مغرور کمالیم

گر ذره به افلاک پرد در چه حسابست

این میکده کیفیت دیدار که دارد

هرجا مژه آغوش‌ کشد جام شرابست

منعم دلش از بستر مخمل نشکیبد

این سبزه خوابیده سراپا رگ خوابست

صد آبله پیمانه ده ریگ روانم

پای طلبم ساقی مستان شرابست

یارب هوس شانهٔ گیسوی که دارد

عمری‌ست ‌که شمشاد به خون خفتهٔ آبست

خاموشی آن لب به حیا داشت سوالی

دادیم دل از دست و نگفتیم جوابست

بیدل ز دویی چاره محال است درین بزم

پرداز تو هم آینه چندان که نقابست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست

ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست

چه مرده و چه خفته که بیدار نباشی

آن را چه دلیل آری و این را چه جوابست

من جهد کنم بی‌اجل خویش نمیرم

[...]

خواجوی کرمانی

یاران همه مخمور و قدح پر می نابست

ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست

مرغ دل من در شکن زلف دلارام

یارب چه تذرویست که در چنگ عقابست

چشم من سودا زده یا دُرج عقیقست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

خوش آب حیاتیست که گویند شرابست

حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست

غیری به تو گر روی نماید مگذارش

کان نقش خیالست که در دیدهٔ خوابست

گویند که امواج حبابست درین بحر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
فصیحی هروی

نعت تو شها ناسخ آیات عذابست

با نعمت تو دوزخ سخن آتش و آبست

ظلم از غضبت دیده به مسمار مژه دوخت

ور ز آنکه گشوده‌ست ز خمیازه خوابست

بر روی هم آراید اگر خصم صف کین

[...]

کلیم

در کلبه ما تا بکمر موج شرابست

تا ساغر تبخاله ما پر می نابست

چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست

خاموش نشینیم که بیمار بخوابست

بیتابی پروانه بر او چه نماید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کلیم
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه