امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵ - تتبع مخدومی
بیروی تو شد تیره از اشک مرا شبها
روشن نشود شبها بیماه ز کوکبها
از تیرگی هجرت شد روز و شبم یکسان
کز شب سیهم روز است وز روز سیه شبها
عشاق که از هجرت کردند تهی قالب
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵ - اختراع
پیمانهٔ مِیْ جویان، رفتم سوی میخانه
بیرون نروم زانجا، پر ناشده پیمانه
شیخان مناجاتی، رندان خراباتی
جویند ترا جانا، در کعبه و بتخانه
در میکده سر مستم، از ننگ خودی رستم
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
ایدل عدم تملیک در سلک وجود آمد
اسقاط و اضافت را توحید و درود آمد
از آتش روی او کو سوخت دو عالم را
در مجمر دل جانها سوزنده چو عود آمد
چون نیست جز او غیری در حاضر و در غائب
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
او را بدو چشم او در ز دیده همی بینش
تا لذت جان یابی از شیوه شیرینش
در گلشن روی او چون باد صبا هر دم
میبوی و بهم میچین از سنبل و نسرینش
در آینه جانها آنمه رخ خود بیند
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را
شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را
بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من
بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را
از جور تو گر نالم آزرده شوی ناگه
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۱
بر شمع فلک حسنت آن لحظه که ناز آرد
از جلوه گه نازش با خاک نیاز آرد
گر طایر قدسی را بر خال تو چشم افتد
از سیر حقیقت رو در دام مجاز آرد
جانبخش لبی داری کاندم که سخن گوید
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶
گویند که با غیری وین گرچه یقین باشد
میدانم و میگویم شاید نه چنین باشد
در پای تو از بختم امید بود مردن
این غایت امید است گر بخت برین باشد
در کوی غم از مجنون پیشیم و تو پس دانی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۶
از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم
روزیکه ترا بینم تا روز دگر مستم
ای آفت جان و دل دارم ز تو صد منت
کز دردسر مستی از یمن تو وارستم
در عشق سرافرازی بردار توان کردن
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۱
صوفی تو نیی صافی از عشق چه میلافی
کاین عشق نمی بندد بی آینه صافی
خوش آنکه طبیب من آمد بسر خسته
میداد ز لب شربت میخواند هوالشافی
گفتم که تو چون عیسی گر مرده کنی زنده
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در منقبت امیر المومنین علی (ع) گوید
ای جان همه جانها روح القدسی گویا
پنهان ز نظر اما در دیده جان پیدا
در مکه و در یثرب شاهنشه ذو موکب
در مشرق و در مغرب خورشید جهان آرا
عیسی فلک رتبت موسی ملک همت
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۷ - سیفی
نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند
بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲
بود لب شکرین تو شربت کوثر
خد تو لاله نوبر خط تو نیل عذار
از آن قدتو که شد بنده قامت طوبیش
به سرو گو خط آزادگی خویش بیار
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲
باغست چو خلد اکنون خلد ارنه قصورستش
بادست چو جان گر جان پیوسته حضورستش
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳
در از سخنت نبود دلجوتر و زیباتر
طوطی بسخن گفتن نبود ز تو دلجوتر
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور
ساقی چو بهار آمد کو غنچه پنهانیت
تا لاله برافروزد از آتش ریحانیت
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
ای روی چو خورشیدت تابان ز همه اشیا
ز آئینه هر ذره حسن رخ تو پیدا
از پرتو روی تو پیداست همه عالم
وز مهر جمال تو ذرات جهان شیدا
در آینه رویت شد جمله جهان ظاهر
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد
زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد
آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد
لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد
در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵
چون یار برقص آید من مطربی آغازم
ور من بسماع ایم یارست نوا سازم
از مهر رخش گردد ذرات جهان رقصان
در جلوه چو می آید آن دلبر طنازم
در حسن رخ جانان جان گشت چنان حیران
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱
من مستم و میخوارم گو خلق بدانیدم
مخمورم و خمارم گو خلق بدانیدم
من رند خراباتم در بتکده بالاتم
فارغ زکراماتم گو خلق بدانیدم
من بیخود و باهوشم هشیارم و می نوشم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰
فی مقامی این کیف، این این
این علم، این حال، این عین
این فرق، این جمع، این بعد
این قرب، این وصل، این بین
ذاتنا عن وصف اطلاق و قید
[...]