گنجور

 
اهلی شیرازی

گویند که با غیری وین گرچه یقین باشد

میدانم و میگویم شاید نه چنین باشد

در پای تو از بختم امید بود مردن

این غایت امید است گر بخت برین باشد

در کوی غم از مجنون پیشیم و تو پس دانی

این پیش و پسی ظاهر در روز پسین باشد

عشق تو نمی گنجد در جان و دل خرم

هر کس که ترا خواهد باید که حزین باشد

چون غمزه چشم تو شد گوشه نشین اکنون

هر فتنه که برخیزد از گوشه نشین باشد

لعلت که به کوثر زد از خاتم خط مهری

گنج دو جهان او را در زیر نگین باشد

شد نکته غم اهلی سر دفتر عشق اول

یک نکته ازین دفتر گفتیم و همین باشد