روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد
زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد
آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد
لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد
در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند
هرموی تو زنجیری در پای دگر دارد
چشم تو بهر نازی بیمار دگر خواهد
حسن تو بهر جلوه جویای دگر دارد
زان غمزه بهر جایی صد فتنه و آشوبست
چشم تو بهر گوشه غوغای دگر دارد
از درد تو در هر سو آشفته و حیرانی
عشق تو بهر کویی رسوای دگر دارد
از چشم و لب و ابرو هر لحظه بیک طوری
بنگر باسیری چون ایمای دگر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که هر وجه و جنبهای از او نوعی دلربایی خاص دارد. زلف و خم گیسوی او باعث جنون و دربند شدن دلها میشود، و هر نگاه و ناز چشمش دل بیمار دیگری را میطلبد. همچنین، غمزههای او به وجود آمدن فتنه و آشوب میانجامد و عشق او در دلها رسوایی به بار میآورد. شاعر در نهایت بر این نکته تأکید میکند که زیبایی و سحر و جاذبه معشوق، همواره نوع و شکلی متفاوت از خود به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چهرهی تو برای هر کسی جذابیتی متفاوت دارد و موهای تو نیز در هر تار خود، خواستهای جدید و خاص نهفته است.
هوش مصنوعی: آن نگاه فریبنده برای کسی دیگر اشک میریزد و لبخند تو برای زنده کردن عشق دیگری است.
هوش مصنوعی: در هر جایی از گیسوانت، دل عاشق به شدت گرفتار و تحت تأثیر زیبایی توست، در حالی که دیگری زنجیری بر پای دارد که او را از آزادی باز میدارد.
هوش مصنوعی: چشمان تو به خاطر زیباییات بیمار دیگری را مجذوب میکند و زیبایی تو برای نشان دادن خود، از جوانب دیگر نیز مشتاق است.
هوش مصنوعی: غمزۀ چشم تو به هر سو که بیفتد، صدها فتنه و آشوب به همراه دارد و در هر گوشه، غوغایی دیگر برمیانگیزد.
هوش مصنوعی: درد تو همه جا را به هم ریخته و من را سردرگم کرده است. عشق تو باعث شده که در هر خیابانی رسوایی دیگری به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: از چشم و لب و ابرو باید جوری نگاه کنی که هر یک به نوعی نظرت را جلب کند و تبدیل به نشانهای از احساسات و معانی دیگر شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز جمال تو سیمای دگر دارد
امروز لب نوشت حلوای دگر دارد
امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست
امروز قد سروت بالای دگر دارد
امروز خود آن ماهت در چرخ نمیگنجد
[...]
هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد
هر قطره ازودردل دریای دگردارد
از مصحف روی او دارد سبقی هر کس
در هر نظر آن عارض سیمای دگر دارد
در سایه هر خاری زین وادی بی پایان
[...]
هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد
آهوی جنون من صحرای دگر دارد
طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد
این قطره خون در سر دریای دگر دارد
ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر
[...]
دلم در خم زلف او سودای دگر دارد
با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد
با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی
در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد
صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری
[...]
امشب دل دیوانه غوغای دگر دارد
کان دلبر هر جائی رخ جای دگر دارد
نی راست نوائی نو کافزوده بسر شورم
با نائی بزم عشق خود نای دگر دارد
عاشق بملامت ماند عاقل بسلامت رفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.