چون یار برقص آید من مطربی آغازم
ور من بسماع ایم یارست نوا سازم
از مهر رخش گردد ذرات جهان رقصان
در جلوه چو می آید آن دلبر طنازم
در حسن رخ جانان جان گشت چنان حیران
کز تاب جمال او با خویش نپردازم
از شوق جمال تو بربوی وصال تو
در انجمن و خلوت با یاد تو همرازم
اسرار غم عشقت میداشت دلم پنهان
دردا که فتاد اکنون از پرده برون رازم
سودای جهان یکسر کردیم برون از سر
تا سوز غم عشقت شد مونس و دمسازم
گر زانکه گداگشتم بی برگ و نوا گشتم
برجمله شهنشاهان از عشق تو می نازم
گر عشق جهان سوزت با ما نفسی سازد
یک لحظه ز عقل و دین بنیاد براندازم
گر جان اسیری را دادی بوصالت ره
شکرانه آن خود را پیش تو فدا سازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و زیبایی محبوبش سخن میگوید. او میگوید وقتی یار به رقص میآید، او میخواهد موسیقیاش را آغاز کند. زیبایی محبوبش باعث شده که دل او حیران شود و از شوق عشق، هر لحظه با یاد او زندگی کند. او از غم عشق خود رازها و دردهایی را پنهان کرده، اما اکنون این رازها فاش شدهاند. شاعر میگوید که تمام دنیا را برای عشق معشوقش رها کرده و حتی به خاطر او از عقل و دین نیز میگذرد. در نهایت، او اعلام میکند که اگر راهی به وصال معشوقش بیابد، خودش را برای شکرگزاری فدای او خواهد کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب به رقص درآید، من شروع به نواختن میکنم و اگر من به صدای او گوش فرا دهم، آهنگی برایش میسازم.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی چهرهاش را میبیند، آنگاه تمام ذرات جهان به وجد میآیند و در شادی و زیبایی او به رقص در میآیند.
هوش مصنوعی: در زیبایی چهره معشوق، جان من به شدت متعجب و شگفتزده شده است، بهطوری که نمیتوانم از درخشش و جمال او جدا شوم.
هوش مصنوعی: از شوق زیبایی تو، همیشه در یاد و خاطرهات هستم، چه در جمع و چه در تنهایی.
هوش مصنوعی: دل من از غم عشق تو پر از راز بود و هیچ کس از آن خبر نداشت. اما حالا این راز فاش شده و در معرض دید قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: تمامی فکر و ذهنم را به عشق تو معطوف کردهام و از تمامی دغدغههای دنیوی رهایی یافتهام. حالا که غم عشق تو در قلبم نشسته، این غم برایم به دوست و همدم تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه که بیچیز و بدون صدا شدم، اما به خاطر عشق تو به خودم میبالم و احساس افتخار میکنم که از میان تمام پادشاهان، من در این عشق ناز و فخر دارم.
هوش مصنوعی: اگر عشق سوزان تو یک لحظه با ما همراهی کند، من همه اصول عقل و دین را زیر پا میگذارم.
هوش مصنوعی: اگر جان یک اسیر را به آزادی میدادی، به شکرانه آن، خودم را فدای تو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
[...]
اشکست که می گردد در کوی تو همرازم
و آهست که می آید در عشق تو دمسازم
سر حلقه ی رندان کرد آن طره طرارم
دُرد یکش مستان کرد آن غمزه ی غمّازم
گر صبر کند باری مشکل نشود کارم
[...]
گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم
وره دیده خون افشان آن نیز روان سازم
در پای تو غلطیدن کاریست پسندیده
کاری که چنین باشد هر دم ز سر آغازم
گفتم که چه رسم است این بر روی تو برقع گفت
[...]
امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
این خانه هستی را از بیخ براندازم
تن خانه گور آمد جان جیفه گورستان
زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم
دیوانه ام و داند دیوانه بخود خواند
[...]
من گرچه صغیر استم با وصف تو دمسازم
پر کرده جهانی را در مدح تو آوازم
شه صابر از این نعمت کرده است سرافرازم
هرکس بکسی نازد من هم بتو مینازم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.