گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

ما بنده درویشیم شاها نظری فرما

صاحب نظری شاها ما را نظری فرما

آنجا که مقام تست ما را نبود باری

باری ز سر احسان آنجا نظری فرما

تو ناظر و منظوری ما آینهٔ روشن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲

 

رندیم و دگر مستیم تا باد چنین بادا

توبه همه بشکستیم تا باد چنین بادا

چون قطره ازین دریا دیروز جدا بودیم

امروز بپیوستیم تا باد چنین بادا

عقل از سر نادانی درد سر ما می داد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست

در دیدهٔ ما بیند چشمی که به حق بیناست

گر شخص نمی بینی در سایه نگر باری

همسایهٔ او مائیم این سایه ازو پیداست

تا صورت خود بیند در آینهٔ معنی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳

 

از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست

بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست

کفر سر زلف او غارتگر ایمان است

قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است

کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

در آینهٔ عالم تمثال صفات اوست

از روی مسمی بین آن اسم که ذات اوست

سِری که تو را گفتم با عقل مگو ای دل

این راز درون ما بیرون ز جهات اوست

دیریست پر از صورت ترسا بچه ای در وی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱

 

هر جا که دکانداریست او مایه ز ما دارد

خود مفلس بازاری سرمایه کجا دارد

گر درد دلی داری از خود بطلب درمان

زیرا که چنان دردی با خویش دوا دارد

دل زنده بود جاوید گر کشته شود در عشق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۷

 

در مرتبه ای ساجد در مرتبه ای مسجود

در مرتبه ای عابد در مرتبه ای معبود

در مرتبه ای عبد است در مرتبه ای رب است

در مرتبه ای حامد در مرتبه ای محمود

در مرتبه ای فانی در مرتبه ای باقی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶

 

گر در طلب اوئی ناگه به برت آید

ور گرد درش گردی او در به تو بگشاید

گر آینهٔ روشن اندر نظری آری

تمثال جمال او در آینه بنماید

آن به که تو عمر خود در عشق کنی صرفش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۰

 

خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید

با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید

دل زنده بود جانم چون کشتهٔ عشق اوست

بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید

عقل از سر مخموری سامان طلبد از ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸

 

یا رب ز غم هجران رستیم مبارک باد

از زحمت این زندان جستیم مبارک باد

مخمور چو می بودیم خوردیم می عشقش

در خلوت میخانه مستیم مبارک باد

لطف و کرمی فرمود روبند ز رو بگشاد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۱

 

در مرتبه ای سرمست در مرتبه ای مخمور

در مرتبه ای واصل در مرتبه ای مهجور

در مرتبه ای عاشق درمرتبه ای معشوق

در مرتبه ای ناظر در مرتبه ای منظور

در مرتبه ای سلطان در مرتبه ای درویش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱

 

من رند خراباتم ایمن ز کراماتم

در گوشهٔ میخانه دائم به مناجاتم

سر حلقهٔ رندانم ساقی حریفانم

نه زاهد و درویشم ، سلطان خراباتم

من آینهٔ اویم ، در آینه او جویم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۷

 

میخانه سبیل ماست مخمور کجا باشیم

نزدیک خداوندیم ما دور کجا باشیم

از دولت وصل او ما سلطنتی داریم

از حضرت آن سلطان مهجور کجا باشیم

تا ناظر او گشتیم منظور همه خلقیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۷

 

میخانه سبیل ماست مخمور کجا باشیم

نزدیک خداوندیم ما دور کجا باشیم

از دولت وصل او ما سلطنتی داریم

از حضرت آن سلطان مهجور کجا باشیم

تا ناظر او گشتیم منظور همه خلقیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۹

 

ما با تو به جز یاری داریم نداریم

جز عشق نکوکاری داریم نداریم

جز دولت درویشی جوییم نجوییم

سودای جهانداری داریم نداریم

چون ساغر می در دور مستانه همی گردیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۶

 

در چشم من آن نور است ای نور دو چشم من

او ناظر و منظور است ای نور دو چشم من

در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه

هم جنت و هم حور است ای نور دو چشم من

بر دار فنا رفتن سردار بقا بودن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۵

 

شاهان جهان باشند از جان چو گدای تو

محبوب تر از جانی صد جان به فدای تو

رندان ز تو می جویند زهاد ز تو حلوا

هر کس به هوای خود مائیم و هوای تو

دل خلوت خاص تست ، بنشین تو به جای خود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۹۷

 

پیدا شده در عالم آن نور جمال او

آن نور جمال او پیدا شده در عالم

پیدا شده در آدم ذات و صفتش با هم

ذات و صفتش با هم پیدا شده در آدم

یک جرعه ز جام جم خوشتر بود از صد جان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۰۴

 

در مرتبه ای جسمست در مرتبه ای روحست

در مرتبه ای جان است در مرتبه ای جانان

در مرتبه ای جام است در مرتبه ای باده

در مرتبه ای ساقی در مرتبه ای رندان

در مرتبه ای شاه است در مرتبه ای درویش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
sunny dark_mode