گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در چشم من آن نور است ای نور دو چشم من

او ناظر و منظور است ای نور دو چشم من

در خلوت میخانه بزمی است ملوکانه

هم جنت و هم حور است ای نور دو چشم من

بر دار فنا رفتن سردار بقا بودن

آن منصب منصور است ای نور دو چشم من

آن دلبر هر جائی از غایت پیدائی

گویند که مستور است ای نور دو چشم من

شخصی که خیال غیر در خاطر او گنجد

از مذهب ما دور است ای نور دو چشم من

گر منکر میخواران انکار کند ما را

بگذار که معذور است ای نور دو چشم من

رندی که به سرمستی سر حلقهٔ مستان است

آن سید مشهور است ای نور دو چشم من