گر در طلب اوئی ناگه به برت آید
ور گرد درش گردی او در به تو بگشاید
گر آینهٔ روشن اندر نظری آری
تمثال جمال او در آینه بنماید
آن به که تو عمر خود در عشق کنی صرفش
چون عمر عزیز تو پیوسته نمی پاید
ای عقل تو مخموری ، ما عاشق سرمستیم
در مجلس سرمستان وعظ تو نمی یابد
در هر چه نظر کردم چون اوست که می بینم
اقرار به او دارم انکار نمی شاید
تا نور جمال او در دیدهٔ ما بنمود
نوری به جز آن نورش در چشم نمی آید
گفتار خوش سید هر کس که بخواند خوش
آن بزم ملوکانه مستانه بیاراید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به جستجوی محبت و جمال الهی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که اگر کسی در پی عشق الهی باشد، ناگهان به او نزدیک خواهد شد و در حقیقت، عشق به او ارزش عمر را دارد زیرا عمر انسانی کوتاه است. عقل انسان در برابر شور عاشقی ناتوان است و در مجالس عشق، نصیحتی برای سرمستان کارساز نیست. شاعر در هر چیزی جز جمال الهی را نمیبیند و وجود او را انکار نمیکند. نور الهی تنها نوری است که در چشمها میتابد و سرود خوشی در وصف او است که شادی و نشاطی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی او باشی، ناگهان به حضورت خواهد آمد و اگر دور او بچرخی، او در را به روی تو خواهد گشود.
هوش مصنوعی: اگر به آینهای روشن نگاه کنی، تصویر زیبایی او در آینه نمایان میشود.
هوش مصنوعی: بهتر است که عمر خود را در عشق صرف کنی، زیرا عمر گرانبهای تو همیشه دوام نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای عقل گرامی، تو به خاطر دیوانگی ما سرگشتهای. ما عاشقان سرمست در جمع دیوانگان هستیم و نصیحت تو به گوش ما نمیرسد.
هوش مصنوعی: هرچه به آن نگاه میکنم، مانند او نمییابم و به وجود او اعتراف دارم و نمیتوانم منکرش شوم.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و روشنی او در چشمان ما ظاهر شد، هیچ نوری جز آن نور برای ما قابل دیدن نیست.
هوش مصنوعی: هر کس که سخن دلنشین سید را بخواند، آن جشن شاد و مجلل را با شور و حال مستانهای زیبا میآفریند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلبر صنمی دارم شکر لب و مرمر بر
مرمر ز برش خیزد شکر ز لبش بارد
عنبر به خم زلفش عبهر به دل چشمش
خنجر سر مژگانش عرعر به قدش ماند
.......................................
[...]
دل عاشق خاص آمد ز اغیار نیندیشد
زری که خلاص آمد از نار نیندیشد
دل مرغ سرانداز است از دام نپرهیزد
آری دل گنج اندیش از مار نیندیشد
عیار دلی دارم بر تیغ نهاده سر
[...]
شمشیر به کف عمّر در قصد رسول آید
در دام خدا افتد وز بخت نظر یابد
تا صوف مرقع یافت سنجاب بزیر خود
دیدیم که از شادی در پوست نمیگنجد
هم دیدهٔ او باید تا حسن رخش بیند
آنجا که جمال اوست ابصار نمیگنجد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.