گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

ای سایه الهی ظل همای زلفت

جانها اسیر چشمت، سرها فدای زلفت

زلفت به هر دو عالم نفروشم ای پریرخ

کاین مختصر نباشد عشر بهای زلفت

کی جاودان بماند اندر بقای رویت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

مست شراب عشقش بی باده مست باشد

بی باده مست یعنی مست الست باشد

دست نگار دارم در دست، کی بریزد

دستی که بر کف او را زین گونه دست باشد

آن را که روی ساقی باشد شراب و ساغر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

در سر غم تو دارم دستار و سر چه باشد

جان و جهان چه ارزد یا سیم و زر چه باشد

گفتی نثار ما کن جان و سر و دل و دین

اینها چه قدر دارد وین مختصر چه باشد؟

گفتی به غمزه هردم بنوازمت به تیری

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

آن آفتاب دولت بر چرخ ما برآمد

وان زهره سعادت در چنگ ما درآمد

آیینه کرد ما را، در ما شد آشکارا

آن گوهری کز اشیا چون چرخ بر سر آمد

عید است و عید قربان، رو در حرم کن ای جان

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

گر ماه من شبی چون تابان قمر برآید

باشد سر زوالش خورشید اگر برآید

باد صبا چو زلفش برهم زند ز سودا

دور از رخ چو ماهش دودم ز سر برآید

جان بردن از فراقش نتوان به هیچ رویی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

شرح غم دل ما با یار ما که گوید؟

گر محرمی نباشد جان غصه با که گوید؟

جان با خیال لعلش گوید غم دل، آری

با غنچه حال بلبل غیر از صبا که گوید؟

غلتان اگر نه هردم اشکم رود به کویش

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

ای ز آفتاب رویت روز جهان منور

وی از نسیم زلفت کون و مکان معطر

سنبل به دور مویت در نار و نار در دل

مه در زمان حسنت بر خاک و خاک بر سر

ای کرده از رخت رو خورشید و مه به هر کو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

ای صورت جمالت بر لوح جان منقش

هستم ز فکر زلفت آشفته و مشوش

تابنده همچو رویت، دلجوی همچو قدت

ماهی که دید روشن؟ سروی که دید سرکش؟

گفتم ز چین زلفت دل را نگاه دارم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

من گنج لامکانم اندر مکان نگنجم

برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم

عقل و خیال انسان ره سوی من نیارد

در وهم از آن نیایم در فهم از آن نگنجم

من بحر بی کرانم حد و جهت ندارم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

گر طالب بقایی اول فنا طلب کن

واندر فنای مطلق عین بقا طلب کن

بر طور حق چو موسی گر عاشق لقایی

بگشا تو چشم باطن وز حق لقا طلب کن

ای طالب هویت فانی شو از انیت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

با بخت سعد یارم چون هست یار با من

شادی چو آن من شد، غم را چه کار با من؟

پیرامن دل من غم را چه زهره گشتن

چندان که همنشین است آن غمگسار با من

منصوروار گشتم مستغرق اناالحق

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

ماییم دل ز عالم بر زلف یار بسته

از دست پرنگارش دل در نگار بسته

سودای چشم مستش در جان و دل نشسته

در خاطر از خیالش فکر خمار بسته

باشد ز حسن و زلفش پای صبا گشاده

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ای بر گل عذارت ریحان تر نوشته

وز مشک سوده نسخی بر گلشکر نوشته

سی و دو حرف موزون مانند در مکنون

ایزد بر آن رخ چون شمس و قمر نوشته

ای مصحف جمالت خطی که دست قدرت

[...]

نسیمی
 
 
sunny dark_mode