گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

امروز روی تو ز همه روز خوشترست

شیرین لب ز جان دل افروز خوشترست

بیمار چشم تو که همه روز خون خورد

امروز پاره یی ز همه روز خوشترست

بر دل خوشست دست درازیّ زلف تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

اومید آدمی بوصالت نمی رسد

اندیشۀ خرد بکمالت نمی رسد

می گفت دل حدیث وصال تو ، عقل گفت:

خاموش، این حدیث محالت نمی رسد

خورشید آتشین که چنو نیست گرم رو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد

اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد

اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی

در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد

در چشم من برست قد سرو پیکرت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

ای دل ترا گر آرزوی بیغمی کند

آن کن تو نیز موسم گل کاد می کند

دانی که آدمی چه کند وقت نو بهار؟

می خوارگی و عاشقی و خرّمی کند

خیزد ببانگ بلبل و خسبد میان گل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

شاید که دل ز عشق قیامت همی کند

کش آرزوی آن قد و قامت همی کند

ابله کسی که روی ورا دید آشکار

وانگه مرا به عشق ملامت همی کند

تا فتنه شد رخ تو نهان گشت عافیت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

از گلبن زمانه مرا بهره خار بود

وزجانم روزگار نصیبم خمار بود

اکنون چه راحتست درین دور زندگی

چون شد بهر زه آنچه ز عمر اختیار بود؟

از حادثات دهر و جفاهای روزگار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

گشت آشکاره راز دلم بر زبان اشک

از چشم خلق ازآن بفتاد بسان اشک

افگنده پاره پاره دلم در دهان خلق

زان پاره پاره می‌نهمش در دهان اشک

بردوختست چشم من از خواب تا کشید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

گر من ز سوز عشق تو یک دم بر آورم

دود از نهاد گنبد اعظم بر آورم

گفتم بنالم از غم عشق تو پیش وصل

هجرت رها نکرد که خوددم برآورم

اشک سناره بر رخ گردون روان شود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

زان شب که با تو دست در آغوش کرده ام

یکباره ترک صبر و دل و هوش کرده ام

هرچ آن نه عشق تست ببازی گرفته ام

هرچ آن نه یادتست فراموش کرده ام

در چشم من شدست یکی دانة گهر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟

دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟

بی وصل جانفزای و حدیث چو شکّرت

این عیش همچو زهر هلاهل کجا برم؟

بگسست چرخ تار حیاتم بدست هجر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

خون دل از دو دیده بدامن همی کشم

باری گران نه در خور این تن همی کشم

رخسار من چو کاه و برو دانهای اشک

این کاه و دانه بین که بخرمن همی کشم

افتاده ام چو سایه و چالاک میدوم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

ما حالی از نشاط کناری گرفته ایم

در سر زجام غصّه خماری گرفته ایم

پرورده ایم دشمن جانرا بخون دل

پس لاف می زنیم که یاری گرفته ایم

چندین هزار گلبن شادی درین جهان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

آخر چه شد که راه جفا برگرفته‌ای

بی‌هیچ جرم سایه ز ما برگرفته‌ای؟

خود در طریق جور محابا نمی‌کنی

یکبارگی حجاب حیا برگرفته‌ای

مردی شمرده‌ای که دلم را شکسته‌ای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

بازم لباس صبر به صد پاره کرده‌ای

بازم ز کوی عافیت آواره کرده‌ای

ترسم خجل شوی اگرت آورم بروی

آن جورها که بر من بیچاره کرده‌ای

هرچ آسمان به خنجر مرّیخ می‌کند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳ - و قال ایضایمدحه

 

ای آفتاب ملک که تا دامن ابد

بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را

فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو

خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را

ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸ - و له ایضا فی رمد عینه

 

جانم ز درد چشم بجان آمد از عذاب

یا رب چه دید خواهم ازین چشم دردیاب ؟

هر شب زروشنایی خود، تا سپیده دم

سوزان در آب دیده چو شمعم ز درد و تاب

انسان عین گشت چو فرزند ناخلف

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای انکه در ضمایر ارباب نظم و نثر

اندیشه یی زمدح تو خوشتر نیامدست

صاحب شهاب دین که بجز رای روشنت

بر خیل روزگار مظفّر نیامدست

هرگر خلاف آنچه ترا بود در ضمیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - وقال ایضاً فی الزهد وترک الدنیاوالموعظة والحکمة

 

ای دل چو آگهی که فنا در پی بقاست

این آرزو و آز دراز تو بر کجاست؟

برهم چه بندی این همه فانی بدست حرص؟

چیزی بدست کن که نه آن عرضۀ فناست

گاهت چو نرگس است همه چشم بر کلاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله ایضآ یمدحه

 

برتافتست بخت مرا روزگار دست

زانم نمی رسد بسر زلف یار دست

سر بر نیاورد فلک از دست دست من

با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست

آرم برون زهر شکنش صد هزار دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست

طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست

بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم

تنها جریده رو که گذر برمضایقست

از عقل پرس راه که پیری موحدّست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode