گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - آگاه کردن خسرو شیرین را از قصد سفر خود به سوی قیصر روم

 

حلاوت سنج شیرین شکر خند

چنین برداشت مهر از حقه قند

که با خسرو چو شیرین بست پیمان

که این بلقیس گردد آن سلیمان

ملک بر رسم اول چند گاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - یاری خواستن خسرو از قیصر و لشکر کشی او به مداین و شکست خوردن بهرام چوبینه

 

چو قیصر دید ز اوج پایهٔ خویش

چنان خورشید اندر سایهٔ خویش

به تاج و تخت دادش سرفرازی

کمر در بست در مهان نوازی

پس از چندی به خویشی مژده دادش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - وفات مریم

 

شناسای معانی موبد پیر

چنین کرد این خبر در نامه تحریر

که چون خسرو ستد گنجینهٔ روم

خلافش رومیان را گشت معلوم

چو غالب گشته بود از تیغ کین خواه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عشرت کردن خسرو و شیرین بر لب شهر و دو افسانه گفتن آنان

 

شبی همچون سواد دیده پر نور

هوا عنبر فشان چون طره حور

زمانه برگ عشرت ساز کرده

فلک درهای دولت باز کرده

فرو مرده چراغ صبح گاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو

 

چو خندان گشت صبح عالم افروز

زمانه داد شب را مژدهٔ روز

نماند اندر فلک ز انجم نشانی

به نیلوفر به دل شد گلستانی

ملک بر وعدهٔ دوشینه برخاست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو

 

شکر پاسخ ز شکر بند بگشاد

به پاسخ لعل شکر خند بگشاد

که باشم من به خدمت زیر دستی

کنیزان ترا آئین پرستی

وگر نزد تو قدری دارد این خاک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۶ - نصیحت کردن شاپور به خسرو و دلالت کردن او را به شکر

 

سخن پرداز گویای خردمند

چنین برداشت از درج گهر بند

که چون خسرو ز یار عصمت اندیش

به مشگوی خود آمد با دل ریش

ندیم خاص شاپور خردمند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۷ - رفتن خسرو به اصفهان به هوای شکر

 

هوای دلبر نو کرده در دل

همی شد ده به ده منزل به منزل

رها کرده همه ترتیب شاهان

درامد بی سپاه اندر سپاهان

بزرگ امید را در حال فرمود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - غزل سرائی شکر در مجلس خسرو

 

چه فرخ روزگاری باشد آن روز

که گردد هم نشین دو یار دل سوز

همه سرمایهٔ عشرت مهیا

ز موج شادمانی دل چو دریا

مراد و خوش دلی و کامرانی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانهٔ خویش به مهمانی

 

به صد خواهشگری شهرا پریروی

به عشرتگاه خود شد میهمان جوی

شهنشه نیز نگذشت از رضایش

به مهمان رفت در مهمان سرایش

چو هر گل کرد خوش با بلبلی جای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۰ - عقد کردن خسرو شکر را

 

عروس صبح دم چون پرده برداشت

جهان را جلوهٔ خور در نظر داشت

طلب کردند موبد را نهانی

که عقدی بست بر رسم مغانی

چو شد شرط زناشوئی همه راست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد

 

خبر شد چون به شیرین مشوش

که خسرو شد به شیرین دگر خوش

به تنهائی نشستی در شب تار

همه شب تا سحرگه بگریستی زار

جنیبت را برون راندی ز اندوه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - جوی کندن فرهاد به دستور شیرین در کوه بیستون

 

برون آمد چو صبح عالم افروز

بسان جوی شیر از چشمهٔ روز

به کوه انداختن فرزانه فرهاد

به کوه سنگ شد چون کوه پولاد

دل خارا به نیروئی همی کند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - آواره شدن فرهاد از عشق شیرین

 

چو شیرین که گهی پیشش رسیدی

نمک بودی که بر ریشش رسیدی

چو مرغی تشنه کابی بینداز دام

نه آن یابد نه بی آن گیرد آرام

سپهر افسون غم در وی دمیدی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - آگاهی خسرو از عشق فرهاد

 

حکایت فاش گشت اندر زمانه

به گوش عالمی رفت این فسانه

چو اندر شهر گشت این داستان نو

رسید آگاهی اندر گوش خسرو

که شیرین راز عشق سست بنیاد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - بیتی چند از عتاب نامهٔ خسرو به شیرین

 

به نام آنکه تن را نور جان داد

خرد را سوی دانائی عنان داد

سلام من که دل در دام دارم

غلامم لیک خسرو نام دارم

نیم از یاد تو یک لحظه خاموش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۶ - از جواب نامهٔ شیرین به خسرو

 

به نام نقشبندی لوح هستی

که بر ما فرض کرد ایزد پرستی

خرد را با کفایت کرد خرسند

سخن را با معانی داد پیوند

دو دل را کو به پیوند آشنا کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۷ - بازگشت خسرو از اصفهان و خواب دیدن او

 

چو در ارمن رسید از جنبش تیز

زره داران شیرین کرد پرهیز

حکایت کرد کز بیداری بخت

چو شب در خواب رفتم بر سر تخت

چنان دیدم به خواب اندر که گوئی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان

 

شهنشه گفت کز بخت دل افروز

به جوی شیر خواهم رفت امروز

کشید از تن لباس مرزبانان

برون آمد بر آئین شتابان

از آن سو پرس پرسان کوه بر کوه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مردن فرهاد در عشق شیرین

 

ملک را بود زنگی پاسبانی

ترش رخساره‌ای کژ مژ زبانی

چو دیو دوزخ از عفریت روئی

چو زاغ گلخن از بیهوده گوئی

شهش خواند و عطای بی کران کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۲
sunny dark_mode