بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۶
تب وتاب اشک چکیدهامکه رسد به معنی راز من
زشکست شیشهٔ دل مگر شنوی حدیثگداز من
سر وکار جوهر حیرتم بهکدام آینه میکشد
که غبار عالم بستگی زده حلقه بر در باز من
سخنی ز پرده شنیدهام به حضور دل نرسیدهام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱
ز رهِ هوس، به تو کی رسم؟ نفسی ز خود نرمیده من
همه حیرتم! به کجا روم؟ به رهت سری نکشیده من
به چه برگ، سازِ طرب کنم؟ ز چه جام نشئه طلب کنم؟
گلِ باغِ شعلهْ نچیده من، مِیِ داغِ دلْ نچشیده من
چو گل آنکه نسخهٔ صد چمن، ز نقابِ جلوه گشوده: تو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۷
سر طرهای به هوا فشان ختنی ز مشکتر آفرین
مژهای بر آینه بازکنگل عالمی دگر آفرین
ز سحاب این چمنم مگو بگذر ز عشوهٔ رنگ و بو
به تو التماسیگریهام دو سه خندهگل به سر آفرین
سر زلف عربده شانهکن نگهی به فتنه فسانهکن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۵
من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام او
چو نگین نشدکه فرو روم به خود از خجالت نام او
سخن آب گشت و عبارتی نشکافت رمز تبسمش
تک وتاز حسرت موج می نرسید تا خط جام او
نه سریکه سجده بناکند نه لبیکه ترک ثناکند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۶
به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشستهای
که به پیش پای تو یکدل است و هزار شیشه شکستهای
نبری ز خیال کسان حسد نکنی تخیل ظلم و کد
که ز دستهای دعای بد بهکمین تیغ دو دستهای
سر و برگ عشرت صد چمن به حضور غنچه نمیرسد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۷
شده عمرها که نشاندهام به کمین اشک چکیدهای
دلکی ز نالهٔ بیاثر گرهی ز رشته بریدهای
بهکجاست آنهمه دسترس که زنم ز طاقت دل نفس
چو حباب میکشم از هوس عرقی به دوش خمیدهای
من برق سیر جنون قدم بهکدام مرحله تاختم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۹
که کشید دامن فطرتت که به سیر ما و من آمدی
تو بهار عالم دیگری ز کجا به این چمن آمدی
سحر حدیقهٔ آگهی ستم است جیب درون درد
چه هوا بپرورد آتشت که برون پیرهن آمدی
هوس تعلق صورتت ز چه ره فتاده ضرورتت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۹
چه شد آستان حضور دل که تو رنج دیر و حرم کشی
به جریدهٔ سبق وفا نزدی رقم که قلم کشی
به قبول صورت بی اثر مکش انفعال فسردگی
چه قدر مصور عبرتی که چو سنگ بار صنم کشی
رمقیست فرصت مغتنم به هوس فسون امل مدم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۹
ز غرور شمع و رعونتش همهجاست آفت روشنی
که چو مو نشسته هزار سر، ته تیغ، از رگ گردنی
تب و تاب طاقت فتنهگر، همه را دوانده به دشت و در
تو به عجز اگر شکنی قدم، نه رهی است پیش و نه رهزنی
دو سه روز گو تپش نفس به هوا زند علم هوس
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد
که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد
طلبی نگین وصال او به کف اینقدر ز چه مدعی
گهری چنین نه سزا بود که به چون تو بدگهری رسد
همه بلبلان و سرود خوش من و نالهای که درین چمن
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
منم آنکه هر نفسم به دل ستمی ز عشوهگری رسد
غم دلبری نشود کهن که ز تازه تازهتری رسد
به سریر سلطنت آن صنم زند از نشاط و سرور دم
به امید این من و کنج غم که ز یوسفم خبری رسد
منم آنکه میکشدم به خون ز خدنگ رشک شهید خود
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
به سپهر بر شده ما ز عشق و طلب کنی تو ز مالشان
به زمین ز بیخردی مجو پی توسن فلک ابرشان
ز چه گوییم که علاج کن تف دل ز دیده خونفشان
به زلال چشمه وصل خود تو بیا و آتش من نشان
تو نهفته رخ و روز و شب ز غمت مرا مژه خونفشان
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم بوَد آن عنایت و این کرَم
[...]
قائم مقام فراهانی » منشآت » رسالهها » شمایل خاقان - قسمت دوم
نکشم قدم ز راه طلب من بی دل این نبود عجب
که بدست مفلس بی نوا چو تو قیمتی گهری رسد
رشحه » شمارهٔ ۲۵ - غزل چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم
نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی
تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۹
یکی ای صبا تو برای خدا
قدم از مدینه رنجه نما
برو از وفا سوی نینوا
به پدر بگوی و برادرم
که غریب کوی ولا پدر
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۴ - در مدح امیرمؤمنان علی علیه السلام
چه شود، زراه وفا اگر
نظری به جانب ما کنی
که به کیمیای نظر مگر
مس قلب تیره طلا کنی
یمن از عقیق تو آیتی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
ز کمان ابروی دلنشین، چو خدنگ غمزه رها کنی
سزد ار به تیر بهای او، دو هزار خون به خطا کنی
تو ز هر طرف که کشی کمان، کنمت سپر تن ناتوان
که مباد بر دل دیگران، رهی از مراوده وا کنی
کشم آنچه ناز توانمت، گاه پیش غیر نخوانمت
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۹ - وله ایضا رحمه الله
شه کبریا منشا توئی که امیر عز مجلّلی
به تو زیبد عرش جلال حق که به تاج قدس مکلّلی
چو نخواست حق ز کمال خود نظری به سوی مثال خود
بگرفت پیش جمال خود ز هویت تو سینجلی
لمعات نخله موسوی نفخات خلقت عیسوی
[...]