چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم بوَد آن عنایت و این کرَم
همه از تو خوش بوَد ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی
همهجا کشی می لالهگون ز ایاغ مدعیانِ دون
شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی
تو کمانکشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همهٔ غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی
تو که هاتف از بَرَش این زمان رَوی از ملامت بیکران
قدمی نرفته ز کوی وی نظر از چه سوی قفا کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از معشوق خود میخواهد که نگاهی به چهره زرد و آشفتهاش بیندازد، چرا که این نگاه میتواند دردهای او را تسکین دهد. او با توصیف معشوق به عنوان شاه و ماه، به موقعیت والای او اشاره میکند و از او میخواهد که به حال گدا و نیازمند نیز توجه کند. شاعر به تأثیرات محبت و ستم معشوق اشاره میکند و میگوید که هر دو از او خوشایند است. در ادامه، او از درد ناشی از جدایی و غمانگیزی عشق سخن میگوید و از معشوق میخواهد که بر او تیر نراند و او را بیشتر غمگین نکند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که از محلهی او دور نشود و سنگینی ملامت را کنار بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر برای خدا یک نگاهی به صورت زرد و بیمار من بیندازی، میتواند با همان نگاه همهٔ دردهایم را درمان کنی.
هوش مصنوعی: تو مانند پادشاهی هستی و جان تو شایسته بهترین هاست، تو مانند ماهی هستی که نورانی و زیباست و روح جهان به تو وابسته است. از لطف و کرم خود چه ضرری میبینی اگر به حال نیازمندان حتی نگاهی بیندازی؟
هوش مصنوعی: اگر توجه و محبت تو باشد یا اینکه ظلم و ستم کنی، هر دو شکل از لطف و کرم تو محسوب میشود. ای محبوب، چه بیرحمی کرده باشی و چه وفاداری، همه چیز از جانب تو دلنشین و زیباست.
هوش مصنوعی: در هر جا نمیگذارند که بادهی سرخ را بریزیم، چون دلسردی و افسردگی ما را میشکنند و نمیگذارند از غم و اندوه خود کمی رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: تو مثل کمانکشی هستی که در کمین نشستهای تا به من تیر بزنی و من از این موضوع بسیار ناراحتم؛ تمام غم من به خاطر این است که نکند به اشتباه کاری کنی.
هوش مصنوعی: تو که در حال حاضر صدای آسمانی را میشنوی، از انتقادهای بیپایان پرهیز کن، چرا که هنوز قدمی از کوی او برنداشتهای، پس از کدام جهت میخواهی به عقب نگاه کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز کمان ابروی دلنشین، چو خدنگ غمزه رها کنی
سزد ار به تیر بهای او، دو هزار خون به خطا کنی
تو ز هر طرف که کشی کمان، کنمت سپر تن ناتوان
که مباد بر دل دیگران، رهی از مراوده وا کنی
کشم آنچه ناز توانمت، گاه پیش غیر نخوانمت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.