چه شد آستان حضور دل که تو رنج دیر و حرم کشی
به جریدهٔ سبق وفا نزدی رقم که قلم کشی
به قبول صورت بی اثر مکش انفعال فسردگی
چه قدر مصور عبرتی که چو سنگ بار صنم کشی
رمقیست فرصت مغتنم به هوس فسون امل مدم
چو حباب سعیکمی مدانکه نفس به پیکر خمکشی
کسی ازپریکه مگسکشد ز چه ننگ دام و قفسکشد
غم ساغریکه هوسکشد به دماغ سوختهکمکشی
به خیال غربت وهم و ظن، مپسند دوریت از وطن
عرقست حاصل علم و فنکه خمار یاد عدم کشی
اگرت دلیل ره وفا به مروتیکند آشنا
به زمین نیفکنی از حیا به رهی که خار قدم کشی
به یقین معرفت آگهان زتفکرت نبرمگمان
چوکشف مگر به خیال نان بروی و سر به شکمکشی
به برت ز جوهرآینه ورقیست نسخه طراز دل
سیه است نامه اگر همه نفسی به جای رقمکشی
اگر از تردد بیاثر نرسی به منصب بال و پر
چو نهال صبرکن آنقدرکه ز پای خفته علمکشی
ندمید صبحی ازاین چمنکه نبست صورت شبنمی
حذر از مآل ترددیکه نفس گدازی و نم کشی
من زار بیدل ناتوان نیام آنقدر به دلت گران
که چو بویگل دم امتحان به ترازوی نفسمکشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.