به سپهر بر شده ما ز عشق و طلب کنی تو ز مالشان
به زمین ز بیخردی مجو پی توسن فلک ابرشان
ز چه گوییم که علاج کن تف دل ز دیده خونفشان
به زلال چشمه وصل خود تو بیا و آتش من نشان
تو نهفته رخ و روز و شب ز غمت مرا مژه خونفشان
ز که پرسمت ز که جویمت که نمیدهد ز تو کس نشان
رسدم ز نیک و بد جهان نه مسرتی نه کدورتی
که بود ز وصل و ز هجر او طرف خوشان غم ناخوشان
ز تو گر خدنگ جفا چنین به من و دل و از پی هم رسد
چه عجب نماند اگر به جا نه ز من اثر نه ز دل نشان
ز چه گفتی این همه تیره شد شب تار و روز سیاه تو
ز سواد طره گلرخان ز بیاض گردن مهوشان
ز لب تو کان ملاحتم نه تبسمی نه تکلمی
به خدا ز کنج دهان خود نمکی به کام دلم چشان
نه همین اسیر کمند تو دل مبتلای من است و بس
که به چین طره دلکشت بود اجتماع مشوشان
ز غمت سرشک چو ارغوان رود ار ز چشم ترم چنین
چه عجب که جدول خون شود به سپهر جاده کهکشان
زر قلبم و نه همین سیه شده روز تابش آتشم
که سیاهرویی دیگرم بود از خجالت بیغشان
چه غم ار مشابه نقش ما به ره تو مانده تنم بجا
که کمند جذبه آورد ز توام سوی تو کشانکشان
چه برآید از دم سرد من که به دل ترا نکند اثر
تف آه دل پر از اخگران دم گرم سینه پرآتشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی است. شاعر به تصویر کشیدن حال و احساسات خود نسبت به معشوق میپردازد و از درد و رنجی که از جدایی و عشق بیپاسخ میکشد سخن میگوید. او به زیبایی معشوق اشاره کرده و میگوید که حتی در دل تاریکی و غم، عشقش هنوز زنده است. شاعر از شب تیره و روزهای سیاه میگوید و اینکه عشق او، همچون کمند، او را به سمت معشوق میکشد. در نهایت، او بیان میکند که تمام وجودش تحت تأثیر این عشق عمیق است و غم و اندوهش ناشی از دوری معشوق است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و خواستهام، به آسمان رفتهام و تو از روی نادانی به زمین نگاه میکنی، در حالی که خوشی و نعمتهای آنان در دست توست.
هوش مصنوعی: نمیدانیم از چه بگوییم که دل ما را تسکین بخشد، در حالی که چشمانمان از اشک میجوشد. تو خود بیای و شعلهی آتش درونم را نشان بده.
هوش مصنوعی: تو در زیباییات پنهان هستی و شب و روز به خاطر غمت به حال من میگذرد. من از کی بپرسم یا از که بگویم که در جستجوی توام؛ چرا که هیچکس نشانی از تو نمیدهد.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که در این دنیا نه شادیای حس میکنم و نه غمی. دلیل آن هم این است که در عشق و جدایی او، فقط خوشیها و ناراحتیها را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: اگر از تو تیرهای بیرحمی به من و دلم برسد و این تیرها یکی پس از دیگری بیفتند، تعجبی ندارد اگر هیچ اثری از من و دلم باقی نماند.
هوش مصنوعی: چرا چنین سخن گفتی که به خاطر آن شب تیره و روزی سیاه شد؟ تو به خاطر تاریکی موی زیبای گلرخان و سفیدی گردن مهرتان در غم و اندوه به سر میبری.
هوش مصنوعی: از لبهای تو هیچ نشانهای از لبخند یا سخن نمیبینم. به خدا، از گوشهی دهان خودت، نمکی به کام دلم بده.
هوش مصنوعی: دل من تنها اسیر تار و پود زیباییهای توست و غیر از این چیزی در آن نیست. زیبایی موهای تو باعث میشود که دلهای آشفته و پریشان، گرد هم بیایند.
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم از غم تو مانند دانههای ارغوان بریزد، چه عجب اگر این اشکها تبدیل به جوی خون شوند که در آسمان مانند جاده کهکشان جریان پیدا کند.
هوش مصنوعی: دل من با طلا برابر است، نه با روزی که به خاطر آتش خودم، چهرهام سیاه شده است. این سیاهی ناشی از خجالت به خاطر بیغش بودن من است.
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر تصویر من به تو نزدیک نشده باشد، من هنوز در اینجا هستم و نیروی کشش تو مرا به سمت خودت میکشد.
هوش مصنوعی: از نفس سرد من چه کار برمیآید که نتواند بر دل تو تأثیر بگذارد، در حالی که دل من پر از آتش و سینهام پر از شعلههاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.