من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد
که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد
طلبی نگین وصال او به کف اینقدر ز چه مدعی
گهری چنین نه سزا بود که به چون تو بدگهری رسد
همه بلبلان و سرود خوش من و نالهای که درین چمن
ز سرایتش دو سه قطرهای ز دلی به چشم تری رسد
بنشان ز بوسه آتش دل تشنهکام وصال خود
چه زیان دجله ز قطرهای که به آتشینجگری رسد
نکنم طلب ز جحیم هم که تری ز چشم ترم برد
که عیان بود چه به قلزمی ز حرارت شرری رسد
ز تو شهرهام چه به شهر و کوچه نهان کنم غمت از عدو
به کسی که شق شده پردهاش چه ضرر ز پردهدری رسد
تو که باغ پرگل و میوهای چه تمتع از تو که هیچگه
نه به بلبلان ز تو نکهتی نه به باغبان ثمری رسد
شده روزگار من این چنین ز غمت سیاه و نیم غمین
نرسد ز دور فلک شبی که نه از پیش سحری رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج ناشی از جدایی و عشق ناموفق خود سخن میگوید. او به احساسات شدید خود اشاره میکند و میگوید که با وجود تلاشها و نالههایش، عشق او به معشوق به جایی نمیرسد. شاعر در نهایت به ناامیدی و تاریکی روزگار خود اشاره میکند و بیان میکند که هیچگاه از رنج جدایی رهایی نخواهد یافت. به طور کلی، مضمون شعر عشق و غم ناشی از آن است، که در آن شاعر با صدای ضعیف خود از عواطف عمیق و ناامیدی خود مینالد.
هوش مصنوعی: من و بیوفایی او را تحمل نمیکنم، کاش بر کسی برسد که شایستهاش باشد. نه به من که از غیرتم نمیگذرم، اذیتی که او به دیگران میکند را نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به طعنه به شخصی اشاره میکند که به دنبال وصالی است که سزاوار آن نیست. او میگوید که اگرچه این فرد به گوهری دست یافته، اما این گوهر و این خواسته در شان او نیست و به تعبیر او، لیاقت چنین ارتباطی را ندارد. به عبارت دیگر، آنچه او در جستجوی آن است، فراتر از ظرفیت و توانایی اوست.
هوش مصنوعی: تمام بلبلها و آهنگهای دلنواز من، و اشکی که بر اثر یاد تو از چشمانم میریزد، در این باغ جاری است.
هوش مصنوعی: آتش دل عاشق را با بوسهات خاموش کن، زیرا هیچ تضییق و زیانی وجود ندارد اگر دجله (نهر بزرگ) فقط از یک قطره به آن جگر آتشین برسد.
هوش مصنوعی: من از جهنم هم چیزی نمیخواهم؛ زیرا اشک چشمانم روشن است. چه جای نگرانی که این حرارت شعلهور به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو مشهور هستم و نمیتوانم غم تو را از دیگران پنهان کنم. به کسانی که پردهپوشیشان شکسته است، چه فایدهای دارد که مانع از آشکار شدن احساساتمان شویم؟
هوش مصنوعی: تو که بهشتی پر از گل و میوهای، چه فایدهای از تو میرسد وقتی نه بلبلان از تو لذت میبرند و نه باغبان از تو ثمرهای به دست میآورد؟
هوش مصنوعی: روزگار من به این صورت شده که غم تو مرا به شدت آزرده کرده و اندکی هم در غم و اندوه هستم. از دور دستهای آسمان نیز شبی نمیرسد که بامداد روشنی را برایم به ارمغان آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد
ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد
نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او
نه حوالهٔ المی شود نه نوالهٔ جگری رسد
به زلال وصل خود از دلم بنشان حرارت شوق را
[...]
خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
پس از انتظاری و مدتی خبری به بیخبری رسد
شب محنتم نشده سحر مگر آفتاب جهان سپر
بدر آید از طرفی دگر که شب مرا سحری رسد
نبود در آتش عشق او حذر از زبانه دوزخم
[...]
همه راست زین چمن آرزو، که به کام دل ثمری رسد
من و پرفشانی حسرتی، که ز نامه گل به سری رسد
چقدر ز منت قاصدان، بگدازدم دل ناتوان
به بر تو نامهبر خودم، اگرم چو رنگ پری رسد
نگهی نکرده ز خود سفر، ز کمال خود چه برد اثر
[...]
منم آنکه هر نفسم به دل ستمی ز عشوهگری رسد
غم دلبری نشود کهن که ز تازه تازهتری رسد
به سریر سلطنت آن صنم زند از نشاط و سرور دم
به امید این من و کنج غم که ز یوسفم خبری رسد
منم آنکه میکشدم به خون ز خدنگ رشک شهید خود
[...]
نکشم قدم ز راه طلب من بی دل این نبود عجب
که بدست مفلس بی نوا چو تو قیمتی گهری رسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.