گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

دوستی گفت صبر کن زیراک

صبر کار تو خوب زود کند

آب رفته به جوی باز آید

کارها به از آنکه بود کند

گفتم ار آب رفته باز آید

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱

 

ای سنایی کسی به جد و به جهد

سر گری را سخن‌سرای کند

یا کسی در هوا به زور و به قهر

پشه را با شه یا همای کند

من چو چنگش به چنگ و طرفه‌تر آنک

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

با دلی رفته به استسقا

که معاصیش هیچ غم نکند

با چنین دل چه جای بارانست

کابر بر تو کمیز هم نکند

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۵ - در هجای «معجزی» شاعر

 

معجزی خود ز معجز ادبار

نزد هر زیرکی کم از خر بود

خود همه کس برو همی خندید

زان که عقلش ز جهل کمتر بود

زین چنین کون دریده مادر و زن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

با بقای پدر پسر ناید

شادی مهتری به سر ناید

شمس در غرب تا فرو نشود

از سوی شرق بدر برناید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۶ - در رثای زکی‌الدین بلخی

 

ای برادر زکی بمرد و بشد

تا یکی به ز ما قرین جوید

تا ز آب حیات آن عالم

تن و جان از عدم فرو شوید

من ز غم مرده‌ام که کی بود او

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۷

 

ای دریغا که روز برنایی

عهد بشکست و جاودانه نماند

از زمانه غرض جوانی بود

لیک از گردش زمانه نماند

آب معشوق را زمانه بریخت

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۸

 

این جهان بر مثال مرداریست

کرکسان گرد او هزار هزار

این مر آن را همی زند مخلب

آن مر این را همی زند منقار

آخرالامر برپرند همه

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - در صف خانگاه محمد منصور واقع در سرخس که وی در آن داروخانه و کتابخانه برای فقرا و درویشان بنیاد نهاد

 

لب روح الله ست یا دم صور

خانگاه محمد منصور

که ز درس و کتاب و دارو هست

از سه سو دین و جان و تن را سور

زین بنا ایمن از دو چیز سه چیز

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

ای سنایی به گرد حران گرد

تا بیابی ز جود ایشان چیز

نزد نادیدگان و نااهلان

کی بود بذل و همت و تمییز

کودک خرد بی‌خرد بدهد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

هر که زین پیش بود امیر سخن

از امیر سخا شدند عزیز

تو همه روز گرد آن گردی

که به نزدیکشان زرست و پشیز

دستهٔ گل بر کسی چه بری

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ای خداوند قایم قدوس

ملک تو ناقیاس و نامحسوس

قایمی خود به خود قیام تو نیست

به قیامی که هست ضد جلوس

ساحت سینه‌های مشتاقان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - در رثای یکی از بزرگان

 

گوهر روح بود خواجه وزیر

لیک محبوس مانده در تن خویش

چون تنش روح گشت تیز چنو

باز پرید سوی معدن خویش

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۳

 

گر مقصر شدم به خدمت تو

بد مکن بر رهی کمانی خویش

بهترین خدمتست آنکه رهی

دور دارد ز تو گرانی خویش

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸

 

گفت بر دوخته مرا شعری

خواجه خیاطی از سر فرهنگ

معنی او چو ریسمان باریک

قافیت همچو چشم سوزن تنگ

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

چند روزی درین جهان بودم

بر سر خاک باد پیمودم

بِدْویدم بسی و دیدم رنج

یک شب از آز خویش نغنودم

نه یکی را به خشم کردم هجو

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

ای علایی ببین و نیک ببین

که زمانه ستمگریست عظیم

گه ز چوبی کند دمنده شنکج

گه ز گوساله‌ای خدای کریم

هر کرا فضل نیست نیم پشیز

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۹

 

چند گویی که زحمتت کردم

تا نگردی ز من گران گران

به سر تو که دوستر دارم

زحمت تو ز رحمت دگران

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۰

 

منم آن مفلسی که کیسهٔ من

ندهد شادیی به طراران

سیم در دست من نگیرد جای

چون خرد در دماغ می خواران

مستی از صحبتم بپرهیزد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۱

 

ای به عین حقیقت اندر عین

باز کرده ز بهر دیدن عین

پیش عین تو عین دوست عیان

تو رسیده به عین و گویی این

چون تو آید ز عین تو همه تو

[...]

سنایی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۲
sunny dark_mode