گنجور

 
سنایی

ای دریغا که روز برنایی

عهد بشکست و جاودانه نماند

از زمانه غرض جوانی بود

لیک از گردش زمانه نماند

آب معشوق را زمانه بریخت

و آتش عشق را زبانه نماند

ای سنایی دل از جهان برکن

بر کس این دور جاودانه نماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode