گنجور

 
سنایی

چند روزی درین جهان بودم

بر سر خاک باد پیمودم

بِدْویدم بسی و دیدم رنج

یک شب از آز خویش نغنودم

نه یکی را به خشم کردم هجو

نه یکی را به طمع بستودم

به هوا و به شهوت نفسی

جان پاکیزه را نیالودم

هر زمانی به طَمْع آسایش

رنج بر خویشتن نیفزودم

و آخِرم چون اجل فراز آمد

رفتم و تخم کشته بدرودم

یار شد گوهرم به گوهر خویش

باز رستم ز رنج و آسودم

من ندانم که من کجا رفتم

کس نداند که من کجا بودم

 
 
 
حمیدالدین بلخی

منزل روز و شب بپیمودم

گرچه در منزلی نیاسودم

اثیر اخسیکتی

دوش در عیش و عشرتی بودم

کز طرب تا بروز نغنودم

یا ربود و شراب و شمعی و من

زحمت اندر میانه، من بودم

با وصالش غمی فرو گفتم

[...]

سعدی

من ز خدمت دمی نیاسودم

گاه و بیگاه در سفر بودم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه