گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة

 

قصهٔ آن خواب و گنج زر بگفت

پس ز صدق او دل آن کس شکفت

بوی صدقش آمد از سوگند او

سوز او پیدا شد و اسپند او

دل بیارامد به گفتار صواب

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۳ - مثل

 

گفت با درویش روزی یک خسی

که ترا این‌جا نمی‌داند کسی

گفت او گر می‌نداند عامیم

خویش را من نیک می‌دانم کیم

وای اگر بر عکس بودی درد و ریش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۴ - بازگشتن آن شخص شادمان و مراد یافته و خدای را شکر گویان و سجده کنان و حیران در غرایب اشارات حق و ظهور تاویلات آن در وجهی کی هیچ عقلی و فهمی بدانجا نرسد

 

باز گشت از مصر تا بغداد او

ساجد و راکع ثناگر شکرگو

جمله ره حیران و مست او زین عجب

ز انعکاس روزی و راه طلب

کز کجا اومیدوارم کرده بود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره

 

مکر زن پایان ندارد رفت شب

قاضی زیرک سوی زن بهر دب

زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد

گفت ما مستیم بی این آب‌خورد

اندر آن دم جوحی آمد در بزد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره

 

نایب آمد گفت صندوقت به چند

گفت نهصد بیشتر زر می‌دهند

من نمی‌آیم فروتر از هزار

گر خریداری گشا کیسه بیار

گفت شرمی دار ای کوته‌نمد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه

 

بعد سالی باز جوحی از محن

رو به زن کرد و بگفت ای چست زن

آن وظیفهٔ پار را تجدید کن

پیش قاضی از گلهٔ من گو سخن

زن بر قاضی در آمد با زنان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۱ - باز آمدن به شرح قصهٔ شاه‌زاده و ملازمت او در حضرت شاه

 

شاه‌زاده پیش شه حیران این

هفت گردون دیده در یک مشت طین

هیچ ممکن نه ببحثی لب گشود

لیک جان با جان دمی خامش نبود

آمده در خاطرش کین بس خفیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۲ - در بیان آنک دوزخ گوید کی قنطرهٔ صراط بر سر اوست ای مؤمن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما را نکشد جز یا مؤمن فان نورک اطفاء ناری

 

زآتش عاشق ازین رو ای صفی

می‌شود دوزخ ضعیف و منطقی

گویدش بگذر سبک ای محتشم

ورنه ز آتش‌های تو مرد آتشم

کفر که کبریت دوزخ اوست و بس

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیه‌السلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را

 

حق به عزرائیل می‌گفت ای نقیب

بر کی رحم آمد ترا از هر کئیب

گفت بر جمله دلم سوزد به درد

لیک ترسم امر را اهمال کرد

تا بگویم کاشکی یزدان مرا

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۶ - کرامات شیخ شیبان راعی قدس الله روحه العزیز

 

هم‌چو آن شیبان که از گرگ عنید

وقت جمعه بر رعا خط می‌کشید

تا برون ناید از آن خط گوسفند

نه در آید گرگ و دزد با گزند

بر مثال دایرهٔ تعویذ هود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۷ - رجوع کردن به قصهٔ پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طفلی

 

حاصل آن روضه چو باغ عارفان

از سموم صرصر آمد در امان

یک پلنگی طفلکان نو زاده بود

گفتم او را شیر ده طاعت نمود

پس بدادش شیر و خدمتهاش کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۸ - رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت

 

قصه کوته کن که رای نفس کور

برد او را بعد سالی سوی گور

شاه چون از محو شد سوی وجود

چشم مریخیش آن خون کرده بود

چون به ترکش بنگرید آن بی‌نظیر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست

 

آن یکی شخصی به وقت مرگ خویش

گفته بود اندر وصیت پیش‌پیش

سه پسر بودش چو سه سرو روان

وقف ایشان کرده او جان و روان

گفت هرچه در کفم کاله و زرست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل

 

آنچنان که گفت مادر بچه را

گر خیالی آیدت در شب فرا

یا بگورستان و جای سهمگین

تو خیالی بینی اسود پر ز کین

دل قوی دار و بکن حمله برو

[...]

مولانا
 
 
۱
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
sunny dark_mode