گنجور

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

به این لطافت و رو تازه ارغوان نشود

باعتدال قدت سرو در جنان نشود

فرو تنی بهمه تن شده است پیشهٔ من

که سجدهات چو کنم غیر بدگمان نشود

فشانم اشک چو باران ز دیده ای یاران

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

دل بشد از دست یاران فکر درمانش کنید

مرهم زخم عجین از آب پیکانش کنید

شهسوارم میرود ای اشک راهش را ببند

ای سپاه ناله زود آهنگ میدانش کنید

گر رود از اشک سیل انگیز و آه شعله خیز

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

جهان گیرئی کز سیاهی برآید

ز شمشیر ابروی ماهی برآید

هر افسون و نیرنگ کآید ببابل

ز جادوی زلف سیاهی برآید

جوانا مبر جور ز اندازه ترسم

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

پارسایان ریائی ز هوا بنشینند

‌‌ گر بخاک در میخانهٔ چو ما بنشینند

پرگشایان ز کمانخانهٔ ابروت سهام

‌‌ بگذشتند ز دل تا بکجا بنشینند

توشه حسنی و عار آیدت از من باری

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

بمن گر یک نظر آن ماه زیبا منظر اندازد

به پای انداز نظاره تن زارم سراندازد

صبا آمد عبیر افشان تو گوئی آتشین رویم

ززلف عنبرینش عودی اندر مجمر اندازد

ندانم تا بکی گردون خلاف طبع ما گردد

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

خورد چشم سیهت خون مسلمانی چند

کرد ویران نگهت خانهٔ ایمانی چند

مژه گان نیست چه آورده ز بهر قتلم

کافر چشم سیه مست تو پیکانی چند

آن نه دندان بودت درج بدرج گوهر

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

ما ز میخانه عشقیم گدایانی چند

باده نوشان و خموشان و خروشانی چند

ای که در حضرت او یافتهٔ بار ببر

عرضهٔ بندگی بیسر و سامانی چند

کای شه کشور حسن و ملک ملک وجود

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

یار با ما بیوفائی میکند

بی سبب از ما جدائی میکند

میکند با آشنا بیگانگی

با رقیبان آشنائی میکند

راه مردم میزند گیسوی او

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

گل رنگ نگار ما ندارد

بوی خوش یار ما ندارد

زیباست چمن ولی صفائی

بی لاله عذار ما ندارد

در در صدف نگوئی این بحر

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

گر آسمان دو سه روزی بمدعا گردد

بود که گوشه چشمی بسوی ما گردد

نشستهام برهت روز و شب بامیدی

که خاک راه توام بلکه توتیا گردد

اگر تو زهر چشانی مرا بود تریاق

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

در دل از شمع رخش انجمنی ساخته‌اند

بی گل و سنبل و نسرین چمنی ساخته‌اند

از کران ازلی تا به کران ابدی

درج در کسوت یک پیرهنی ساخته‌اند

وه چه عقد النظری نی نی سرالسر است

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

هر آنگو دیده بگشاید براو چشم از جهان بندد

ز جان یکسر برید آنکس که دل بر جان جان بندد

مخوانم زان قد و طلعت بسوی طوبی و جنت

بلی جائی که او باشد که دل بر این و آن بندد

مه من سر بسر مهر است نبندد در بروی کس

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

دل نبود آن دلی که نه دله باشد

مشغله را کن یله مشعله باشد

نامهٔ حق است دل بحق بنگارش

نیست روا پرنقوش باطله باشد

گام بره چون زنی که در پی کامی

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

بر دلم قهر و رضای تو لذیذ

بر تنم رنج و شفای تو لذیذ

همه اطوار تو زیبا و پسند

فرق سر تا کف پای تو لذیذ

خواه مهر از تو رسد خواه جفا

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

سر که ندارد ز تو سودا بگور

دیده که بیند نه بروی تو کور

نی چه خطا رفت کدامین سراست

کز نمک لعل تواش نیست شور

جمله عوالم بتو باشد عیان

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

جاءَ الصَّبا بِعِطر رَیاحین و الزَّهَر

از زلف یار می‌رسد این باد مُشک‌اثر

پیک خجستهٔ مقدم فرخنده مرحبا

اهلا حمام کعبة لیلای ما الخبر

در آرزوی سرو قد خوش‌خرام او

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

روردهٔ میناکشی چشم سیه مستش نگر

واندر فن عاشق کشی حسن زبردستش نگر

از بهر قتل عاشقان مژگان او ناوک زنان

از قامتش تیر و کمان ز ابروی پیوستش نگر

شد خونخوری آئین او کس جان نبرداز کین او

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

رخ است این یا قمر یا آتش طور

چه روی است این تعالی خالق النور

بیاض چهرهات چون صبح روشن

سواد طرهات چون شام دیجور

نمکندانی است یاقوتی دهانت

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

گل می دمد ز شاخ و وزد باد نوبهار

ساقی تفقدی کن و جامی ز می بیار

در کشتزار حسن رخش سبزه میدمد

رخش نظر بر آن بتفرج بسبزه زار

یک صفحه از صحیفهٔ حسنت بود بهشت

[...]

حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ریزد عرق ز روی تو یادانه گهر

ام حل فیک عقد ثریا علی قمر

نور الجبین ام هو بالطور مضئة

زلف است بر عذار تو یا عود بر جمر

سرو قباپوش خطایی کند خرام

[...]

حکیم سبزواری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
sunny dark_mode