پارسایان ریائی ز هوا بنشینند
گر بخاک در میخانهٔ چو ما بنشینند
پرگشایان ز کمانخانهٔ ابروت سهام
بگذشتند ز دل تا بکجا بنشینند
توشه حسنی و عار آیدت از من باری
خسروان کی شده بارند و گدا بنشینند
پارسایان مژه را در حق چشم بیمار
گو به محراب دو ابرو بدعا بنشینند
هست هر روزه اگر گرد رهت مرغ همای
کی بفرق چو من بی سر و پا بنشینند
صوفی آسا دل و جان کسوت موسی طلبند
گو که در حلقه آن زلف دو تا بنشینند
راست شو ساقی و بر رغم مخالف می ده
تا جوانان عراقی بنوا بنشینند
سبزپوشان خط لعل اگر رحم آرند
بر لب آب بقا کام روا بنشینند
طایرانی که پریدند ز طرف بامت
کی ببام حرم و باب صفا بنشینند
جلوه ای ده سخن اسرار که در کتم خفا
شاهدانی بچنین حسن چرا بنشینند
هر در اسرار که بر روی دلت بر بندند
کشش سلسلهٔ دهر بود آنی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند
بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی
از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند
شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین
[...]
اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اند
همه خر طبع و همه احمق و بی دانش و دند
شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تناند
پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
[...]
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.