گل می دمد ز شاخ و وزد باد نوبهار
ساقی تفقدی کن و جامی ز می بیار
در کشتزار حسن رخش سبزه میدمد
رخش نظر بر آن بتفرج بسبزه زار
یک صفحه از صحیفهٔ حسنت بود بهشت
در باب شرح وصل تو فصلی است نوبهار
دریای خون بسینهٔ ما موج میزند
منعم مکن ز گریه که نبود باختیار
محرم نبود مردم چشمم به روز وصل
شد دیده دجله ها که رود غیر برکنار
از سرّ آن دهان همه اسرار شد و جود
زان سبزه زار خط بشد این خطه سبزوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلمشغولی نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از عرق بر روی چهره محبوبش که به مانند جواهر است، سخن میگوید و او را با ماه و ستارهها مقایسه میکند. زیبایی محبوبش را ستایش میکند و ابروانش را که بلند و قوسی شکل است، توصیف میکند. شاعر توضیح میدهد که تیر نگاه محبوبش بیخطا و نافذ است و با عشق و آرزوهایش مورد تنفر دشمنانش قرار میگیرد. او خود را در وضعیتی آسیبپذیر شبیه به یک درویش میبیند، در حالی که محبوبش به مانند پادشاهی زیباست. در نهایت، احساساتی عمیق و نهفتهاش درباره عشق و رازهای آن را بیان میکند که هرچه پنهان کرده، در نهایت افشا شده است.
هوش مصنوعی: گل در بهار از شاخه میشکفد و باد خوشی نیز وزیدن میگیرد. ای ساقی، لطفی کن و برای ما جامی از می بیاور.
هوش مصنوعی: در بستر سرسبز و خوش رنگ، زیباییها میدرخشند و زیبایی دیگر هم در حال لذّت بردن از این فضای سرسبز است.
هوش مصنوعی: بهشت در واقع یک برگه از زیباییهای تو است، و داستان عشق تو مانند فصل بهار همواره تازه و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: دریای خون در دل ما به شدت در نوسان است. مرا از گریه کردن محروم نکن، زیرا این کار خارج از اراده من است.
هوش مصنوعی: در روز وصال، دیگران برایم قابل دیدن نبودند و تنها به جریان دلخواه و مطمئن زندگیام توجه کردم.
هوش مصنوعی: راز و رمزهای بسیاری از آن دهان فاش شد و بخشش و سخاوت از آن دشت سبز شعاعی از نور را به این منطقه سبزوار رساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.