گنجور

 
حکیم سبزواری

در دل از شمع رخش انجمنی ساخته‌اند

بی گل و سنبل و نسرین چمنی ساخته‌اند

از کران ازلی تا به کران ابدی

درج در کسوت یک پیرهنی ساخته‌اند

وه چه عقد النظری نی نی سرالسر است

جز یکی نیست چسان ما و منی ساخته‌اند

شد تجلی جلالی سبب مظهر قهر

این دوبینان ز چه رو اهرمنی ساخته‌اند

ملک حسن به دل بست بر اورنگ جلال

بنگر اهرمنان ما و منی ساخته‌اند

ساعتی هجر تو بر دردکشان دردت

دوزخی نی نی دوزخ‌شکنی ساخته‌اند

یوسفی بو که درآید ز تک این چه طبع

از توسل به بزرگان رسنی ساخته‌اند

کشف اسرار چو آیین زان روی است

که نقاب رخ اسرار تنی ساخته‌اند