گنجور

 
حکیم سبزواری

دل نبود آن دلی که نه دله باشد

مشغله را کن یله مشعله باشد

نامهٔ حق است دل بحق بنگارش

نیست روا پرنقوش باطله باشد

گام بره چون زنی که در پی کامی

پایِ تو چوبین و ورطه چیچله باشد

بعد مسافت اگرچه در ره او نیست

تا سر کویش هزار مرحله باشد

نی ز مَلَک جو نشان و نی به فَلَک پوی،

ره بسوی او نفوس کامله باشد

روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق

روح بخاری و نفس سائله باشد

سلسله باید همین ز گیسوی دلدار

نغز جنونی ، که اینش سلسله باشد

زیب ندارد مگر بعشق جهانسوز

خلوت اسرار اگر چه چل چله باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
آشفتهٔ شیرازی

مرغ نوآموز تنگ حوصله باشد

زآن سبب از گل مدام درگله باشد

سلسله جنبان عشق گشت چو لیلی

گفت بمجنون که میر سلسله باشد

چون تو پسر خواهد از خدای دوباره

[...]

فروغی بسطامی

زیب غزل کردم این سه بیت ملک را

تا غزلم صدر هر مراسله باشد:

«دَه‌دله از بهر چیست عاشق معشوق؟!

عاشق معشوق بِه که یک‌دله باشد

با گِله خوش نیست روی خوبِ تو دیدن

[...]

نیر تبریزی

رنجه مباش از دل از تو در گله باشد

مرغ گرفتار تنگ حوصله باشد

یکسره دل خون شود ز دیده بریزد

به که گرفتار یار ده دله باشد

از تو نرنجم گرم ز بوسه کشی سر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه