فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱
شیوهٔ خوش منظران چهره نشان دادن است
پیشهٔ اهل نظر دیدن و جان دادن است
چون به لبش میرسی جان بده و دم مزن
نرخ چنین گوهری نقد روان دادن است
خواهی اگر وصل یار از غم هجران منال
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
قاعدهٔ قد تو فتنه به پا کردن است
مشغلهٔ زلف تو بستن و واکردن است
خرمی صحن باغ با تو خرامیدن است
فرخی صبح عید با تو صفا کردن است
هر که به ناچار کرد از سر کویت سفر
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳
همه جا جلوهٔ آن صاحب وجه حسن است
همه کس بستهٔ آن زلف شکن بر شکن است
رخ افروختهاش خجلت ماه فلک است
قد افراختهاش غیرت سرو چمن است
بهر قربانی آن چشم سیه باید ریخت
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴
کار من تا به زلف یار من است
صد هزاران گره به کار من است
هر کجا روز تیرهای بینی
دست پرورد روزگار من است
شادمانی به شدمن ارزانی
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
شب جدایی تو روز واپسین من است
که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است
میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم
که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است
به عرصهای که درآیند خیل سوختگان
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶
تو و آن قامتی که موزون است
من و این طالعی که وارون است
تو و آن طرهای که مفتول است
من و این دیدهای که مفتون است
تو و آن پیکری که مطبوع است
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷
گر نه زلفش پی شبیخون است
پس چرا حال دل دگرگون است
درد شیرین دوای فرهاد است
غم لیلی نشاط مجنون است
صبر در چنگ شوق مغلوب است
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸
کسی که در سر او چشم مصلحت بین است
بجز رخ تو نبیند که مصلحت این است
من از حدیث دهان تو لب نخواهم بست
که نقل مجلس فرهاد نقل شیرین است
به تلخکامی عشاق تنگدل رحمی
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹
دلم فارغ ز قید کفر و دین است
که مقصودم برون از آن و این است
جدا تا ماندهام از آستانش
تو گویی گریهام در آستین است
دو عالم را به یک نظاره دادیم
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
قصد همه وصل حور و خلد برین است
غایت مقصود ما نه آن و نه این است
بر سر آزادهام نه صلح و نه جنگ است
در دل آسودهام نه مهر و نه کین است
شیخ و برهمن، مرید کعبه و دیرند
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
نخست نغمهٔ عشاق فصل گل این است
که داغ لالهرخان به ز باغ نسرین است
فغان ز دامن باغی که باغبان آنجا
همیشه چشم امیدش به دست گلچین است
سپرده مرهم زخمم فلک به دست مهی
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲
حور تویی، بوستان بهشت برین است
باده به من ده که سلسبیل همین است
حادثهها را ز چشم مست تو بیند
بر سر هر کس که چشم حادثه بین است
کس نستاند به هیچ نافهٔ چین را
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
امشب ز رخش انجمنم خلد برین است
حوری که خدا وعده به من داده همین است
رفتن به سلامت ز در دوست گمان است
مردن به ملامت ز غم عشق یقین است
گفتم که گرفت آتش عشق تو جهان را
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴
مرا زمانه در آن آستانه جا دادهست
چنین مقام کسی را بگو کجا دادهست
خوشم به آه دل خسته خاصه در دل شب
که این معامله را هم به آشنا دادهست
تو مست گردش پیمانهاش چه میدانی
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵
یا رب این عید همایون چه مبارک عید است
که بدین واسطه دل دست بتان بوسیدهست
گرنه آن ترک سپاهی سر غوغا دارد
پس چرا از گرهٔ زلف زره پوشیدهست
شاخی از سرو خرامندهٔ او شمشادست
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶
هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است
عندلیبان کهن را داستان تازه است
تا کدامین خسته را کشتی ز تیغ بیدریغ
زان که بر دامانت از خونش نشان تازه است
برقی از هر گوشه آهنگ گلستان کرد باز
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷
در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است
در سیم سفید تو عجب سنگ سیاهی است
جان از سر میدان تو بیرون نتوان برد
کز صف زده مژگان تو هر گونه سپاهی است
یک باره نشاید ز کسی چشم بپوشی
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸
طوطی وظیفهخوار لب نوشخند توست
شکر فروش مصر خریدار قند توست
دوزخ کنایتی ز دل سوزناک من
جنت حکایتی ز رخ دل پسند توست
بگسیختم دل از خم گیسوی حور عین
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
زین حلاوتها که در کنج لب شیرین تست
کی اجل بندد زبانی را که در تحسین تست
کامیاب آن تن که تنها با تو در بستر بخفت
نیکبخت آن سر که شبها بر سر بالین تست
هرکه در کون مکان میبینم ای سلطان حسن
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
ترک کمان کشیده دو چشم سیاه تست
تیری که بر نشانه نشیند نگاه تست
امروز هر تنی که به شمشیر کشتهای
فردای رستخیز به جان عذر خواه تست
بر دیدهاش فرشته کشد از پی شرف
[...]