گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

گردیده خوان نعمت وجه معاش ما

خجلت کشد زخود دل کاهل تلاش ما

الفت شراب تلخ و محبت بساط عیش

باغ و بهار ما دل آیینه پاش ما

پیمانه در هوای گل و خار می زنیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

غمش باشد شراب بیغش ما

تراود آب حیوان زآتش ما

شکست بال شد در دام صیاد

نخستین تیر روی ترکش ما

چو مجنون روی آبادی نبیند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما

صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما

بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم

اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما

توبه می فرماید اما می کشد پنهان شراب

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

تا شد ز یاد تو روشن چراغ ما

آیینه شبنمی است زگلهای باغ ما

مست هوا میکده سایه گلیم

داغ است آفتاب ز رشک ایاغ ما

مانند شمع از نگه گرم زنده ایم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

دور چشم بد زسوز سینه غمناک ما

بعد مردن گل کند یا رب سپند از خاک ما

بوی گل را در طلسم گلستان پیچیده ایم

راز او را در قفس دارد دل صد چاک ما

بارها از یاد جولان سمندی سوختیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

سینه صاف است پیر ما خوشا احوال ما

فال رحمت می گشاید نامه اعمال ما

سرعت پرواز ما را پرگشودن غفلت است

ذره تا خورشید می خندد به استعلاج ما

بیخود از سیر جراحت خانه دل می رسیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

دگر چه باده به پیمانه می کند دل ما

که مشق گریه مستانه می کند دل ما

به جان شکافی مژگان قسم که شب همه شب

خیال زلف تو را شانه می کند دل ما

فضول قدر نفهمیدگی نمی داند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

آیینه خرد حسن ز بازار دل ما

سوگند خورد عشق به دیدار دل ما

آنها که دل از گل،ستم از رحم ندانند

حیف است که باشند هوادار دل ما

با عربده بیگانه شدن فکر دل تو

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

گداخت بر لب حسرت ترانه دل ما

تبسمی کن و بشکن بهانه دل ما

سلم فروخته خرمن به برق ناکامی

دمیدن و ندمیدن ز دانه دل ما

حباب چشمه نزدیک راه تفرقه ایم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

درد عشق آشیانه دل ما

راز مجنون فسانه دل ما

نفسی از تو کی شود غافل

بیخودیها بهانه دل ما

رنگ از روی آه می دزدد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

بهار تنگدلی سبز کرد حاصل ما

عبیر غنچه غبار خرابه دل ما

زموج چون نشناسد جوهر تیغش

هنوز شوق ندانسته گشت قاتل ما

حباب چشمه نزدیک راه تفرقه است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

هر چند تپید بسمل ما

خندان تر گشت قاتل ما

گر برق ز آبرو نیفتد

خجلت زدگی است حاصل ما

در سینه دگر سخن نمانده است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

جذبه‌ها زین کوشش بی‌بال و پر دیدیم ما

کعبه و بتخانه را در یک سفر دیدیم ما

هجر ما آیینه وصل است و بعد آیین قُرب

هر قدر شد دور آن را بیشتر دیدیم ما

از غبار ما بهار چشم حیران می‌چکد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

خار و گل را جوش یک پیمانه می‌دانیم ما

سبزه بیگانه را افسانه می‌دانیم ما

خو به الفت کرده را بیگانه می‌دانیم ما

سایه دیوانه را دیوانه می‌دانیم ما

در ریاضی کز خرامت شمع مینا روشن است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

در محبت از جنون امداد می خواهیم ما

دام داریم از خدا صیاد می خواهیم ما

در تمنای تو ناز صد گلستان می کشیم

خنده از گل جلوه از شمشاد می خواهیم ما

گرچه از چشمش نگاه گرم هم در آتش است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما

خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما

فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر

پرواز می کند چو هما استخوان ما

جایی که خاک معرکه پرواز می کند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما

بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما

از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم

مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما

گردش چشم تو صیادی دیگر دارد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

چه غم دارد دل از اندیشه ما

نظر از سنگ دارد شیشه ما

چه شد گر بیستون الماس باشد

بود لخت دل ما تیشه ما

نمی دانیم رمز لن ترانی

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما

که پی نبرده صبا هم به آشیانه ما

نهاده بر لب ما عشق مهر خاموشی

که گوش کس نکند نوبر ترانه ما

بهار رفت و نچیدیم جز گل حسرت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

از می دیگر است مستی ما

سر ساغر به گردن مینا

واژگون است کار اهل جنون

خار بر سر زنیم و گل بر پا

پیچش زلف موج زنجیر است

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۶۰
sunny dark_mode