تا شد ز یاد تو روشن چراغ ما
آیینه شبنمی است زگلهای باغ ما
مست هوا میکده سایه گلیم
داغ است آفتاب ز رشک ایاغ ما
مانند شمع از نگه گرم زنده ایم
جز شعله پنبه کس نگذارد به داغ ما
ممنون بوی پیرهن گل نمی شویم
چون غنچه تا زبوی تو پرشد دماغ ما
از کاهلی مسافرحیرت شدیم اسیر
از عذر لنگ پرس در این ره سراغ ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات عمیق و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر به یاد معشوق روشنایی زندگیاش را میبیند و به زیبایی باغ و گلها اشاره میکند. او خود را در حال مستی و سرخوشی در سایه میکده تصور کرده و از داغی آفتاب به دلیل حسرت و رشک یاد میکند. شاعر به زنده بودن خود را مشابه شمعی دانسته که تنها شعلهاش باقی مانده و احساس میکند بوی گلها نمیتواند او را شاد کند. همچنین، از مسافرت و کمبود توجه نسبت به معشوق نگران است و به بیحالی و کاهلی خود اشاره میکند. کل این متن نمایانگر عمق عشق و longing شاعر به محبوبش است.
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو در خیالم زنده میشود، نور زندگیام مانند چراغی روشن میشود و احساسات من به زیبایی گلهای باغی شبنمزده است.
هوش مصنوعی: در دل هوای میکده، سایهای گرم و دلپذیر وجود دارد و آفتاب به خاطر زیبایی ما به شدت حسادت میکند.
هوش مصنوعی: ما مانند شمعی هستیم که از گرمای نگاه معشوق زندهایم، اما کسی نمیتواند به داغ سوزان ما، که همان شعله شمع است، دست بزند.
هوش مصنوعی: ما به عطر و بوی پیراهن گل نیازی نداریم، چون تا وقتی که بوی تو در مشام ما هست، مثل غنچه پر از عطر و زندگی میشویم.
هوش مصنوعی: از بیحوصلگی و سستی، مسافرت برای ما تبدیل به یک معما و حیرت شده است. در این مسیر، از کسی که عذر توجیهپذیر دارد، بخواه که ما را همراهی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما
هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما
مست فراغتیم باقبال می فروش
خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما
پرورده هوای گلستان آن گلیم
[...]
آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
فانوس گردباد شود بر چراغ ما
چون خون مرده در گل سرخش نشاط نیست
گویا که ریخت ماتمیی رنگ باغ ما
ماییم و داغی از جگر گل فگارتر
[...]
بیحرز شعله نگذرد از پیش داغ ما
پروانه احتراز کند از چراغ ما
چون دیده دور شد از تو رنگ نگه پرید
تا رنگ میرسید شکست ایاغ ما
یک روزه عیش ما نشود محنت دو کون
[...]
افروخت از تبسم مینا ایاغ ما
تر شد ز خنده های صراحی دماغ ما
تا جام می به دست رسیده ست سرخوشیم
از آستین رهی ست به سوی دماغ ما
ما را به برگ لاله چه نسبت، که روزگار
[...]
باران سنگ فتنه اگر دیرتررسد
از خود چو لاله رخنه برآرد ایاغ ما
نخل از چه ره بلند شود، گل کجا دمد
چون باغ کاغذین، دو وجب نیست باغ ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.