شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
ترسم آن سرور خوبان ستمش یاد آید
تاج بر سر نهد و بر سر بیداد آید
سوزد از آتش دل خار و خس راه ترا
عاشق از جانب کوی تو به فریاد آید
گرچه دل رفت به کوی تو و بس غمگین بود
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
عمر بگذشت بدو سال اگر باز آید
دل گم گشته در آن زلف دگر باز آید
دل و جان را بفرستیم به استقبالش
چون مه چارده ما ز سفر باز آید
دیده روشن شود از رایحه پیرهنش
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
بر گلت از عرق گلاب افتاد
چون خیال قدت در آب افتاد
شد پریشان چو زلف مشکینت
ابر بر روی آفتاب افتاد
بر خیالت چو خیمه زد دل من
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
ز بهر تیر تو میلِ (میلم) بهر مغاک برد
شدیم خاک که میلش مگر به خاک برد
ز بهر دوختن چاک سینه مژگانت
گذر ز سینۀ مجروح چاک چاک برد
ز لعل نوش تو دل خواست شربت عنّاب
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
با سلسلۀ زلفی دل میل بسی دارد
در قید جنون او را سودای کسی دارد
ای شیخ مکن عیبم از عشق پریرویان
هر کس به هوای خود میل و هوسی دارد
بر نالۀ من هر شب نالید سگ کویش
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
با آنکه دل به درد تو بس دردمند بود
جز درد چارۀ دگرش ناپسند بود
گر دست ما ز دامن وصل تو کوته است
اندر هوای قد تو همت بلند بود
پیش قد تو سرو تمایل زیاد کرد
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
بجز کوی تو دل منزل نگیرد
که آنجا هیچکس را دل نگیرد
شب از افغان من خاطر مرنجان
که بر دیوانگان عاقل نگیرد
به تعجیل ار گذشت آن عمر غم نیست
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
یار بر من دود دلها میکشد
لشکری از فتنه بر ما میکشد
کرده است از زلف بس قلابها
تا دل خلقی به هرجا میکشد
نوش دارویی ز لعلش خواست دل
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
درد تو جان من به جز این تن نمیکشد
این بخیه غیر رشته و سوزن نمیکشد
دل را اگر چه نزد رقیبان بود دوا
سازد به درد و منت دشمن نمیکشد
بیسرو قد و سبزه خط و گل رخت
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
امشب دلم به فکر دهان تو تنگ بود
وز صبح با خیال خودم تیر جنگ بود
از نالهام نوا به دل عاشقان رسید
قانون عشق چون دل ما را به چنگ بود
بر جان و دل چو لشکر حسن تو تاختند
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
هزار شکر که جنت دوام خواهد بود
محبت تو مرا مستدام خواهد بود
به ناز و نعمت فر دوس کی گشاید دل
مرا که کوی تو دا یم مقام خواهد بود
خیال لعل تو دایم چو راحت دل ماست
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
ترک من دیگر به غوغا میرود
تا کدامین دل به یغما میرود
ای بسا دل را که زلفش میکشد
در رکاب او به هرجا میرود
هالهای بر دور ماه از خط کشید
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
دل دید قدت ز قامت افتاد
در واقعۀ قیامت افتاد
جان رفت که دل رهاند از عشق
خود نیز در این ملامت افتاد
هر کو به سلام عشق آمد
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
گرچه دل ز آتش هجران تو داغی دارد
باز حال رخت از لاله فراغی دارد
همه شب شمع رخت روشنی دیده ماست
ای خوش آن کس که چنین چشم و چراغی دارد
ما و کوی تو و صوفی و بهشت و رضوان
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
مرا گر در نظر گلزار باشد
دلم بر روی آن گل زار باشد
من و انکار می در موسم گل
درین کارم بسی انکار باشد
به غیر از صبر نبود چاره او
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
زلف مشکین را چو خوبان بر رخ زیبا نهند
نعل بر آتش ز بهر بردن دلها نهند
هر خدنگی کافکنند از تیر مژگان بر جگر
مرهمی دیگر ز درد و داغ بر بالا نهند
وصف حسن دوست پیش جاهلان کج نظر
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
میکشد روی دلم هر دم به مهروی دگر
چون کنم با یک دلی هر گوشه دلجوی دگر
عهد کردم با خدای خود که جز ابروی دوست
سجده گاه خود نسازم طاق ابروی دگر
شد مشام جان معطر از شمیم روی دوست
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
دل را چو نیست جز غم تو همدمی دگر
بادا فزون بهر غم از آن در غمی دگر
تیغت کجاست کین نفسی کو ز عمر ماند
با او به شوق او برآرم دمی دگر
زاهد مخوان به سوی بهشتم که کوی دوست
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
جانا ز دل خدنگ جفا را تو باز دار
بر روی عاشقان در الطاف باز دار
امشب خیال آن شه خوبان ندیم ماست
ای دل در سرور رقیبان فراز دار
چون شمع پیش روی تو کردم وجود خویش
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
لعلت از کوثر به معنی پاک تر
دل ز کوهست فی المثل بی باک تر
چشم تو صد دل ربود از یک نظر
وین کسی دیدست از او چالاک تر
گر تو ر ا بس عاشق غمناک هست
[...]