گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - نیز در مدح اتسز گوید

 

شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند

وز صحن بوستان مرادش جدا فگند

افلاک دوستان ترا در طرب نشاند

و ایام دشمنان ترا در عنا فگند

گیتی ز صدق تو قلبم مخرقه شکست

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح خاقان ارسلان خاقان کما الدین ابوالقاسم محمود و شکر کنیزکان که بوی داده

 

آفتاب جلال و عالم جود

که چنو در جهان نشد موجود

خان عادل ، کمال دولت و دین

گوهر کان محمدت ، محمود

آنکه او راست طلعت میمون

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً در مدح خاقان کمال الدین محمود

 

زهی ! جمال ترا آفتاب کرده سجود

نیامدست نظیر تو از عدم بوجود

رخ تو کعبهٔ حسنست و در شریعت نیست

جز آنکه روی بکعبه کنند وقت سجود

دل مرامی و مقصود در همه گیتی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - نیز در مدح خاقان کمال الدین محمود

 

کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود

که شد شجاعت وجود از خصال او موجود

پناه دنیا ، خاقان ، که هست در دنیا

فریضهٔ طاعت او چون عبادت معبود

سر محامد ، محمود ، آنکه امرش را

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح اتسز

 

ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود

بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود

طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی

زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود

در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - هم در مدح اتسز

 

تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود

ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود

زبان بخت بشارت همی دهد هر روز

که جز تو تا با بد وارث جهان نبود

برون ز خط اشارات تو کواکب را

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - هم در مدح ملک اتسز گوید

 

جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود

و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود

خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی منم

کندر فراق تو دل او خون همی شود

لیلی شدی بحسن و مرا در هوای تو

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - نیز در ستایش اتسز

 

شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد

درگاه او ز گنبد جافی امان دهد

خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را

سم سمند او شرف آسمان دهد

آن شاه شیر دل ، ملک اتسز که عون او

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

بهار باز جهان را همی بیاراید

جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی

بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح شمس‌الدین وزیر

 

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح اتسز

 

تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید

ببارگاه تو اقبال در نماز آید

زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد

ز رشح خدمت صدرت نسیم ناز آید

ز عون تیغ تو ملت بانتظام رسد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در ستایش مجد الدین علی بن جعفر رئیس شرق صدر خراسان

 

عجل مجد دین ، صدر آل پیمبر

نظام معالی ، علی بن جعفر

پیمبر خصالی ، که در خلد اعلی

ازو هست آسوده جان پیمبر

گزین سید شرق ، کندر سیادت

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - ذوقافتین در مدح ملک اتسز

 

ای از مکارم تو شده در جهان خبر

افگنده از سیاست تو آسمان سپر

صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی

هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر

با رای پیر و بخت جوانی و کرده اند

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - قصیدۀ ذو بحرین در مدح علاء الدوله اتسز خوارزمشاه

 

ای در تو مقصد اهل هنر

بر در تو حادثه نکند گذر

منهزم از خلق تو خیل فساد

منتظم از نطق تو عقد گهر

خدمت تو پیشهٔ هر کامگار

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در مدح اتسز

 

ای رایت مبارک تو آیت ظفر

اقبال را جناب رفیع تو مستقر

مر ملک را سداد تو چون جسم را روان

مر شرع را رشاد تو چون چشم را بصر

آثار تو شدست بفرزانگی مثل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - نیز در مدح اتسز گوید در بازگشت از جنگ ماوراء النهر

 

ای ز آب تیغ تو تازه ریاحین ظفر

وی بنور رأی تو روشن قوانین هنر

هر کجا اوصاف تو ، آنجا بود مجد و شرف

هر کجا اصناف تو ، آنجا بود فتح و ظفر

عالمی را مرکب عزت سپرده زیر پای

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدیحه گوید

 

ای زگفتار تو پرداخته آیات هنر

وی زکردار تو افروخته رایات ظفر

گشته ایام ز اخبار تو با فخر و شرف

گشته اسلام ز آثار تو با قدر و خطر

قدر تو هست چو جوزا بعلو و جلال

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

بِبُرد از من به ناگاهان هوای مهرِ آن دلبر

نشاط از جان، قرار از دل، توان از تن، خرد از سر

لب و خود و رخ و خطّ وی و جز او که را دیدی

خط از سنبل، رخ از لاله، خد از سوسن، لب از شکّر؟

بَری پیدا، دلی پنهان، رخی زیبا، قدی نازان

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در تهنیت ولادت دو فرزند ملک اتسز

 

بر آمد ز چرخ معالی دو اختر

فزون گشته در عقد شاهی دو گوهر

از این هر دو گوهر هدی شد مزین

وزین هر دو اختر جهان شد منور

بیفزود در نسل خوارزمشاهی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح اتسز

 

جهان ظفر پادشا بو المظفر

که رایت اسلام ازو شد مظفر

سپهدار اسلام ، اتسز ، که نامش

بیافزود آرایش مهر و منبر

خداوند دین و خداوند دولت

[...]

وطواط
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۱
sunny dark_mode